گذشتهی ساده:
freshenedشکل سوم:
freshenedسومشخص مفرد:
freshensوجه وصفی حال:
fresheningتازه کردن، خنک کردن، نیرو دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rain freshened every thing.
باران همهچیز را تروتازه کرد.
A new coat of white paint will freshen the room.
رنگ تازهی سفید اتاق را روشن و تمیز خواهد کرد.
The wind began to freshen.
باد شروع به تند شدن کرد.
After the hike, I went home, freshened up and then went to the party together with my wife.
بعد از راهپیمایی به خانه رفتم، حمام گرفتم، سروصورت را صفا دادم؛ سپس با همسرم به مهمانی رفتیم.
حمام کردن و جامهی تازه پوشیدن، (سروصورت را) صفا دادن
(امریکا) لیوان مشروب کسی را دوباره پرکردن (یا سرخالی آن را پر کردن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «freshen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/freshen