امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Freshen

ˈfreʃn ˈfreʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    freshened
  • شکل سوم:

    freshened
  • سوم‌شخص مفرد:

    freshens
  • وجه وصفی حال:

    freshening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
تازه کردن، خنک کردن، نیرو دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The rain freshened every thing.
- باران همه‌چیز را تروتازه کرد.
- A new coat of white paint will freshen the room.
- رنگ تازه‌ی سفید اتاق را روشن و تمیز خواهد کرد.
- The wind began to freshen.
- باد شروع به تند شدن کرد.
- After the hike, I went home, freshened up and then went to the party together with my wife.
- بعد از راه‌پیمایی به خانه رفتم، حمام گرفتم، سروصورت را صفا دادم؛ سپس با همسرم به مهمانی رفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freshen

  1. verb make like new; revitalize
    Synonyms:
    activate air cleanse enliven invigorate purify refresh restore revive rouse spruce up sweeten titivate ventilate
    Antonyms:
    overuse

Phrasal verbs

  • freshen up

    حمام کردن و جامه‌ی تازه پوشیدن، (سروصورت را) صفا دادن

Idioms

  • freshen somebody's drink

    (امریکا) لیوان مشروب کسی را دوباره پرکردن (یا سر‌خالی آن را پر کردن)

لغات هم‌خانواده freshen

  • verb - intransitive
    freshen

ارجاع به لغت freshen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freshen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freshen

لغات نزدیک freshen

پیشنهاد بهبود معانی