گذشتهی ساده:
revivedشکل سوم:
revivedسومشخص مفرد:
revivesوجه وصفی حال:
revivingزنده شدن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن،نیروی تازه دادن، احیا کردن، احیا شدن، باز جان بخشیدن، بهوش آمدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rain revived the drooping plants.
باران به گیاهان پژمرده جان تازه بخشید.
Hope revived in him.
امید در او زنده شد.
His books revived the people's interest in magic.
کتابهای او علاقهی مردم را به سحر و جادو احیا کرد.
His reforms revived the country's economy.
اصلاحات او به اقتصاد کشور رونق دوباره داد.
to revive an old play
یک نمایش قدیمی را دوباره رواج دادن
She kept reviving the scene in her mind.
او مدام آن صحنه را در فکر خود مرور میکرد.
Mohsen fainted twice, but both times he revived quickly.
محسن دوبار غش کرد؛ ولی هر دو بار زود به هوش آمد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «revive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/revive