گذشتهی ساده:
rekindledشکل سوم:
rekindledسومشخص مفرد:
rekindlesوجه وصفی حال:
rekindlingمجازی دوباره زنده کردن، دوباره برانگیختن، دوباره مشتعل ساختن، دوباره شعلهور ساختن
The therapist helped the couple rekindle their passion.
رواندرمانگر به آن زوج کمک کرد عشق و علاقهی خود را دوباره زنده کنند.
After being apart for several years, Maria and John decided to rekindle their relationship.
ماریا و جان بعد از سالها جدایی تصمیم گرفتند رابطهشان را دوباره زنده کنند.
to rekindle childhood memories
دوباره زنده کردن خاطرات بچگی
دوباره روشن شدن، دوباره مشتعل شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rekindle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rekindle