فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rekindle

riːˈkɪndl riːˈkɪndl

گذشته‌ی ساده:

rekindled

شکل سوم:

rekindled

سوم‌شخص مفرد:

rekindles

وجه وصفی حال:

rekindling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

مجازی دوباره زنده کردن، دوباره برانگیختن، دوباره مشتعل ساختن، دوباره شعله‌ور ساختن

The therapist helped the couple rekindle their passion.

روان‌درمانگر به آن زوج کمک کرد عشق و علاقه‌ی خود را دوباره زنده کنند.

After being apart for several years, Maria and John decided to rekindle their relationship.

ماریا و جان بعد از سال‌ها جدایی تصمیم گرفتند رابطه‌شان را دوباره زنده کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to rekindle childhood memories

دوباره زنده کردن خاطرات بچگی

verb - transitive

دوباره روشن کردن، دوباره گیراندن، باز افروختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
verb - intransitive

دوباره روشن شدن، دوباره مشتعل شدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rekindle

  1. verb to rouse from a state of inactivity or quiescence
    Synonyms:
    revive reawaken reactivate reanimate renew resurrect revitalize resuscitate relight revivify

ارجاع به لغت rekindle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rekindle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rekindle

لغات نزدیک rekindle

پیشنهاد بهبود معانی