گذشتهی ساده:
reactivatedشکل سوم:
reactivatedسومشخص مفرد:
reactivatesوجه وصفی حال:
reactivatingدوباره فعال کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the strike , they reactivated the factory.
پس از پایان اعتصاب کارخانه را دوباره بهکار انداختند.
tuberculosis that was reactivated by fatigue
بیماری سل که بهدلیل خستگی عود کرده بود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reactivate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reactivate