فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Renew

rɪˈnuː rɪˈnjuː

گذشته‌ی ساده:

renewed

شکل سوم:

renewed

سوم‌شخص مفرد:

renews

وجه وصفی حال:

renewing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2

تمدید کردن (گذرنامه و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

He renewed his passport.

گذرنامه‌ی خود را تمدید کرد.

The books you borrow from the library can be renewed three times.

کتاب‌هایی که از کتابخانه به امانت می‌گیرید، می‌توان سه بار تمدید کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His contract was renewed.

قرارداد او تمدید شد.

verb - transitive

تکرار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The workers renewed their demand.

کارگران خواسته‌ی خود را تکرار کردند.

I renewed my offer.

پیشنهاد خود را تکرار کردم.

verb - intransitive

از سر گرفتن، دوباره شروع کردن

The enemy renewed its attacks.

دشمن حملات خود را از سرگرفت.

They renewed their friendship.

دوستی خود را از سر گرفتند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Parvin was unwilling to rise and renew her hike.

پروین تمایلی به برخاستن و از سر گرفتن پیاده‌روی خود نداشت.

verb - transitive

تجدید کردن، نو کردن (چیزی)، نیرو بخشیدن به، جان تازه دمیدن در، سرحال آوردن، زنده کردن (شخص)

A good night's sleep renewed her strength.

یک شب خواب راحت به او نیروی تازه بخشید.

The therapist helped her client renew their sense of self-worth and purpose through therapy sessions.

درمانگر به مراجعش کمک کرد تا حس ارزشمندی و هدف خود را با جلسات درمانی زنده کند.

verb - transitive

تعویض کردن، عوض کردن، باز نو کردن، جای چیزی را دوباره پر کردن، جایگزین کردن

to renew worn tires

تایرهای فرسوده را عوض کردن

to renew water in a tank

آب مخزن را عوض کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

This light bulb needs renewing.

این لامپ باید عوض شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد renew

  1. verb start over; refurbish
    Synonyms:
    restore repair reopen resume repeat recommence renovate refresh rehabilitate recreate reestablish revive regenerate recondition remodel overhaul modernize replace rejuvenate reinvigorate vitalize stimulate exhilarate extend prolong replenish continue transform mend fix up spruce begin again go over reaffirm reawaken restate restock retread breathe new life into bring up to date brace resuscitate refit gentrify
    Antonyms:
    stop finish halt kill

لغات هم‌خانواده renew

  • verb - transitive
    renew

ارجاع به لغت renew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «renew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/renew

لغات نزدیک renew

پیشنهاد بهبود معانی