با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Prolong

prəˈlɑːŋ prəˈlɒŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    prolonged
  • شکل سوم:

    prolonged
  • سوم شخص مفرد:

    prolongs
  • وجه وصفی حال:

    prolonging

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive C1
( prolongate =) طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امت داد یافتن، به تأخیر انداختن، طفره رفتن، به طول انجامیدن
- She prolonged her stay by ten days.
- او توقف خود را ده روز طولانی‌تر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prolong

  1. verb extend, draw out
    Synonyms: carry on, continue, delay, drag one’s feet, drag out, hold, hold up, increase, lengthen, let it ride, make longer, pad, perpetuate, protract, spin out, stall, stretch, stretch out
    Antonyms: abbreviate, shorten

ارجاع به لغت prolong

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prolong» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prolong

لغات نزدیک prolong

پیشنهاد بهبود معانی