با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Protract

proˈtrækt prəˈtrækt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
طول دادن، دراز کردن، امت داد دادن، کش دادن
- They protracted the debate.
- آن‌ها بحث را به درازا کشاندند.
- The negotiations became so protracted that I got up and left.
- مذاکرات آن‌قدر طولانی شد که من بلند شدم و رفتم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد protract

  1. verb extend, draw out
    Synonyms: continue, cool, defer, delay, drag on, drag out, draw, elongate, hold off, hold up, keep going, lengthen, pad, postpone, procrastinate, prolong, prolongate, put off, put on hold, spin out, stall, stretch, stretch out
    Antonyms: abbreviate, curtail, shorten

ارجاع به لغت protract

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «protract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/protract

لغات نزدیک protract

پیشنهاد بهبود معانی