گذشتهی ساده:
deferredشکل سوم:
deferredسومشخص مفرد:
defersوجه وصفی حال:
deferringعقب انداختن، به تأخیر انداختن، به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن
He deferred his departure.
او رفتن خود را عقب انداخت.
He requested to defer her enrollment in the university for one year.
او درخواست کرد که ثبتنام خود در دانشگاه را به مدت یک سال به تعویق بیندازد.
به تعویق انداختن، عقب انداختن (آغاز خدمت سربازی)، معافیت موقت گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The government decided to defer the conscription of young men until further notice.
دولت تصمیم گرفت سربازی مردان جوان را تا اطلاع ثانوی به تعویق بیندازد.
The young man was deferred from military service due to a medical condition.
مرد جوان به وضعیت پزشکی از خدمت سربازی معافیت موقت گرفت.
واگذار کردن (چیزی) (به کسی)
The CEO decided to defer the responsibility of overseeing the project to his trusted employee.
مدیرعامل تصمیم گرفت مسئولیت نظارت بر پروژه را به کارمند مورد اعتماد خود واگذار کند.
I had to defer the decision to my manager because I wasn't sure what the right course of action was.
مجبور شدم تصمیمگیری را به مدیرم واگذار کنم زیرا مطمئن نبودم که اقدام درست چیست.
I will defer the responsibility of organizing the event to my colleague.
مسئولیت برگزاری مراسم را به همکارم واگذار خواهم کرد.
The manager decided to defer the decision-making process to her team.
مدیر تصمیم گرفت که فرایند تصمیمگیری را به تیم خود واگذار کند.
تسلیم شدن، سر فرود آوردن، تمکین کردن، گردن نهادن (به میل شخصی یا از روی احترام)
She always deferred to the wishes of her husband.
او همیشه تسلیم خواستههای شوهرش بود.
She wanted me to jump first and I deferred.
او میخواست که من اول بپرم و من تمکین کردم.
پرداخت معوق، پسپرداخت، خرید قسطی، خرید بهشرط پرداخت در آینده
(سهام) سهامی که سود آن را پس از پرداخت سود سهام دیگران میدهند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «defer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/defer