امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Detain

dɪˈteɪn dɪˈteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    detained
  • شکل سوم:

    detained
  • سوم‌شخص مفرد:

    detains
  • وجه وصفی حال:

    detaining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
بازداشتن، معطل کردن، توقیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was detained by the police for questioning.
- پلیس او را برای بازجویی نگه داشت.
- He detained me in the hallway and kept asking foolish questions.
- او مرا در راهرو معطل نگه داشت و پرسش‌های احمقانه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد detain

  1. verb hold, keep back; arrest
    Synonyms:
    apprehend bog down bust buttonhole check confine constrain decelerate delay hang up hinder hold up ice impede inhibit intern jail mire nab pick up pinch pull in put away reserve restrain retard run in send up set back slow down slow up withhold
    Antonyms:
    free let go liberate release

ارجاع به لغت detain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «detain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/detain

لغات نزدیک detain

پیشنهاد بهبود معانی