۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Bog Down

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
متوقف کردن، گیر کردن، زمین‌گیر شدن، در گل گیر کردن، به بن‌بست رسیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Don’t let yourself get bogged down in minor details.
- نگذار جزئیات ناچیز تو را متوقف کند.
- Negotiations have become bogged down.
- مذاکرات به بن‌بست رسیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bog down

  1. verb stick; become stuck
    Synonyms:
    slow down delay stall impede detain decelerate retard slacken halt hang up set back slow up sink

ارجاع به لغت bog down

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bog down» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bog-down

لغات نزدیک bog down

پیشنهاد بهبود معانی