گذشتهی ساده:
stalledشکل سوم:
stalledسومشخص مفرد:
stallsوجه وصفی حال:
stallingشکل جمع:
stallsدکه، غرفه، کیوسک، (در ترکیب) –فروشی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a coffee stall
دکهی قهوهفروشی
a newspaper stall
روزنامهفروشی
اتاقک (در اصطبل)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Each of the horses is kept in his own stall.
هر یک از اسبان را در اتاقک خودش نگه میدارند.
The horse was resting in its stall.
اسب در اتاقکش استراحت میکرد.
اتاقک، کابین (قسمت کوچکی از اتاق که با دیوار یا پرده از قسمت اصلی اتاق جدا میشود)
She found a quiet stall in the library to study.
اتاقک آرامی در کتابخانه برای مطالعه پیدا کرد.
The bathroom stall was occupied, so I had to wait in line.
کابین حمام پر بود، بنابراین مجبور شدم در صف منتظر بمانم.
نیمکتها (در کلیسا) (محصور در نرده) (the stalls)
The stalls in the church were crafted from dark mahogany.
نیمکتهای کلیسا از چوب ماهون تیره ساخته شده بودند.
The congregation settled into the stalls, ready to listen to the sermon.
جماعت در نیمکتها مستقر شدند و آمادهی شنیدن خطبه بودند.
انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر صندلی جلو (یا ردیف اول)، لژ (معمولاً بهصورت جمع میآید)
two seats in the stalls
دو صندلی لژ
The stalls were filled with eager theater-goers waiting for the show to begin.
صندلیهای جلو پر از تماشاگران مشتاق تئاتر بود که منتظر شروع نمایش بودند.
خاموش شدن، از کار افتادن، متوقف کردن (موتور و اتومبیل)، خاموش کردن، متوقف کردن (راننده) (موتور و اتومبیل)
The engine kept stalling.
موتور مدام خاموش میشد.
The driver accidentally stalled the car while trying to park.
راننده ماشین را هنگام پارک کردن به طور تصادفی متوقف کرد.
به تأخیر انداختن، تعلل کردن، اینپاوآنپا، طفره رفتن، وقتکشی کردن (در جواب دادن و غیره)، از جواب دادن طفره رفتن
The man who owed him money kept stalling.
مردی که به او پول بدهکار بود مدام طفره میرفت.
She tried to stall for time by asking irrelevant questions.
او سعی کرد با پرسیدن سؤالات بیربط وقتکشی کند.
متوقف کردن، متوقف شدن (مذاکره و غیره)
She tried to stall the meeting.
او سعی کرد جلسه را متوقف کند.
The two sides could not come to an agreement, causing the negotiations to stall.
دو طرف نتوانستند به توافق برسند و باعث شد مذاکرات متوقف شود.
جای پارک (خطکشیشده)
I found a vacant stall near the entrance.
نزدیک در ورودی جای پارک خالی پیدا کردم.
I parked in a handicap stall by mistake.
اشتباهی در جای پارک افراد ناتوان پارک کردم.
پزشکی انگشتی (محافظ) (برای انگشت دست یا پا)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
The stall on her toe helped alleviate the pain while she walked.
انگشتی روی انگشت پای او به کاهش درد در حین راه رفتن کمک کرد.
The doctor recommended using a stall to cover the wound on his finger.
دکتر توصیه کرد از انگشتی برای پوشاندن زخم روی انگشتش استفاده کند.
در اتاقک نگهداری کردن (در اصطبل) (اسب و غیره)
The horse was stalled separately.
اسب را جداگانه در اتاقک اصطبل نگهداری کردند.
The jockey stalled his horse.
چابکسوار اسبش را در اتاقک نگهداری کرد.
باعث افت سرعت ... شدن، باعث افت ... ارتفاع شدن، افت سرعت پیدا کردن، افت ارتفاع پیدا کردن (هواپیما)
The pilot accidentally stalled the airplane.
خلبان به طور تصادفی باعث افت سرعت هواپیما شد.
Strong winds can stall a small aircraft during takeoff.
بادهای شدید میتوانند باعث افت ارتفاع هواپیمای کوچک هنگام برخاستن از زمین شوند.
واماندگی، دکروشاژ (وضعیتی که در آن جریان هوا از لایهی مرزی سطح برآیِ هواپیما (مانند بالها) جدا میشود)
The aircraft's stall speed was higher than anticipated.
سرعت واماندگی هواپیما بالاتر از حد انتظار بود.
The pilot was able to recover from the stall just in time.
خلبان توانست بهموقع از دکروشاژ نجات پیدا کند.
طفرهروی
The employee's constant stalls were beginning to annoy his boss.
طفرهرویهای مداوم این کارمند داشت رئیسش را اذیت میکرد.
The politician used a stall to avoid answering the question.
این سیاستمدار برای پرهیز از پاسخ دادن به این پرسش از طفرهروی استفاده کرد.
خاموش شدن (عمل)، خاموشی (موتور و غیره)
The car went into a stall.
اتومبیل خاموش شد.
The car's engine suddenly came to a stall in the middle of the highway.
موتور خودرو ناگهان در وسط بزرگراه دچار خاموشی شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stall» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stall