آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ بهمن ۱۴۰۲

    Stall

    stɒːl stɔːl

    گذشته‌ی ساده:

    stalled

    شکل سوم:

    stalled

    سوم‌شخص مفرد:

    stalls

    وجه وصفی حال:

    stalling

    شکل جمع:

    stalls

    معنی stall | جمله با stall

    noun countable B2

    دکه، غرفه، کیوسک، (در ترکیب) –فروشی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    a coffee stall

    دکه‌ی قهوه‌فروشی

    a newspaper stall

    روزنامه‌فروشی

    noun countable

    اتاقک (در اصطبل)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Each of the horses is kept in his own stall.

    هر یک از اسبان را در اتاقک خودش نگه می‌دارند.

    The horse was resting in its stall.

    اسب در اتاقکش استراحت می‌کرد.

    noun countable

    اتاقک، کابین (قسمت کوچکی از اتاق که با دیوار یا پرده از قسمت اصلی اتاق جدا می‌شود)

    She found a quiet stall in the library to study.

    اتاقک آرامی در کتابخانه برای مطالعه پیدا کرد.

    The bathroom stall was occupied, so I had to wait in line.

    کابین حمام پر بود، بنابراین مجبور شدم در صف منتظر بمانم.

    plural

    نیمکت‌ها (در کلیسا) (محصور در نرده) (the stalls)

    The stalls in the church were crafted from dark mahogany.

    نیمکت‌های کلیسا از چوب ماهون تیره ساخته شده بودند.

    The congregation settled into the stalls, ready to listen to the sermon.

    جماعت در نیمکت‌ها مستقر شدند و آماده‌ی شنیدن خطبه بودند.

    noun

    انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر صندلی جلو (یا ردیف اول)، لژ (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

    two seats in the stalls

    دو صندلی لژ

    The stalls were filled with eager theater-goers waiting for the show to begin.

    صندلی‌های جلو پر از تماشاگران مشتاق تئاتر بود که منتظر شروع نمایش بودند.

    verb - intransitive verb - transitive

    خاموش شدن، از کار افتادن، متوقف کردن (موتور و اتومبیل)، خاموش کردن، متوقف کردن (راننده) (موتور و اتومبیل)

    The engine kept stalling.

    موتور مدام خاموش می‌شد.

    The driver accidentally stalled the car while trying to park.

    راننده ماشین را هنگام پارک کردن به طور تصادفی متوقف کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    به تأخیر انداختن، تعلل کردن، این‌پاوآن‌پا، طفره رفتن، وقت‌کشی کردن (در جواب دادن و غیره)، از جواب دادن طفره رفتن

    The man who owed him money kept stalling.

    مردی که به او پول بدهکار بود مدام طفره می‌رفت.

    She tried to stall for time by asking irrelevant questions.

    او سعی کرد با پرسیدن سؤالات بی‌ربط وقت‌کشی کند.

    verb - intransitive verb - transitive

    متوقف کردن، متوقف شدن (مذاکره و غیره)

    She tried to stall the meeting.

    او سعی کرد جلسه را متوقف کند.

    The two sides could not come to an agreement, causing the negotiations to stall.

    دو طرف نتوانستند به توافق برسند و باعث شد مذاکرات متوقف شود.

    noun countable

    جای پارک (خط‌کشی‌شده)

    I found a vacant stall near the entrance.

    نزدیک در ورودی جای پارک خالی پیدا کردم.

    I parked in a handicap stall by mistake.

    اشتباهی در جای پارک افراد ناتوان پارک کردم.

    noun countable

    پزشکی انگشتی (محافظ) (برای انگشت دست یا پا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The stall on her toe helped alleviate the pain while she walked.

    انگشتی روی انگشت پای او به کاهش درد در حین راه رفتن کمک کرد.

    The doctor recommended using a stall to cover the wound on his finger.

    دکتر توصیه کرد از انگشتی برای پوشاندن زخم روی انگشتش استفاده کند.

    verb - transitive

    در اتاقک نگهداری کردن (در اصطبل) (اسب و غیره)

    The horse was stalled separately.

    اسب را جداگانه در اتاقک اصطبل نگهداری کردند.

    The jockey stalled his horse.

    چابک‌سوار اسبش را در اتاقک نگهداری کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    باعث افت سرعت ... شدن، باعث افت ... ارتفاع شدن، افت سرعت پیدا کردن، افت ارتفاع پیدا کردن (هواپیما)

    The pilot accidentally stalled the airplane.

    خلبان به طور تصادفی باعث افت سرعت هواپیما شد.

    Strong winds can stall a small aircraft during takeoff.

    بادهای شدید می‌توانند باعث افت ارتفاع هواپیمای کوچک هنگام برخاستن از زمین شوند.

    noun

    واماندگی، دکروشاژ (وضعیتی که در آن جریان هوا از لایه‌ی مرزی سطح برآیِ هواپیما (مانند بال‌ها) جدا می‌شود)

    The aircraft's stall speed was higher than anticipated.

    سرعت واماندگی هواپیما بالاتر از حد انتظار بود.

    The pilot was able to recover from the stall just in time.

    خلبان توانست به‌موقع از دکروشاژ نجات پیدا کند.

    noun

    طفره‌روی

    The employee's constant stalls were beginning to annoy his boss.

    طفره‌روی‌های مداوم این کارمند داشت رئیسش را اذیت می‌کرد.

    The politician used a stall to avoid answering the question.

    این سیاستمدار برای پرهیز از پاسخ دادن به این پرسش از طفره‌روی استفاده کرد.

    noun

    خاموش شدن (عمل)، خاموشی (موتور و غیره)

    The car went into a stall.

    اتومبیل خاموش شد.

    The car's engine suddenly came to a stall in the middle of the highway.

    موتور خودرو ناگهان در وسط بزرگراه دچار خاموشی شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stall

    1. verb delay for own purposes
      Synonyms:
      delay postpone put off slow stop halt stay suspend hinder hamper hold off check arrest interrupt stand still stand still die tarry slow down take one’s time drag one’s feet play for time stonewall hedge fence equivocate prevaricate temporize quibble not move stand off shut down beat around the bush avoid the issue filibuster brake
      Antonyms:
      advance help further allow

    سوال‌های رایج stall

    گذشته‌ی ساده stall چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده stall در زبان انگلیسی stalled است.

    شکل سوم stall چی میشه؟

    شکل سوم stall در زبان انگلیسی stalled است.

    شکل جمع stall چی میشه؟

    شکل جمع stall در زبان انگلیسی stalls است.

    وجه وصفی حال stall چی میشه؟

    وجه وصفی حال stall در زبان انگلیسی stalling است.

    سوم‌شخص مفرد stall چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد stall در زبان انگلیسی stalls است.

    ارجاع به لغت stall

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stall

    لغات نزدیک stall

    • - stalkless
    • - stalky
    • - stall
    • - stall-feed
    • - stallion
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.