گذشتهی ساده:
arrestedشکل سوم:
arrestedسومشخص مفرد:
arrestsوجه وصفی حال:
arrestingشکل جمع:
arrestsبازداشت شدن، محبوس شدن، حبس شدن، دستگیر شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The thief was arrested by the police.
دزد توسط پلیس دستگیر شد.
She was arrested for damaging public property.
او بهدلیل آسیب رساندن به اموال عمومی بازداشت شد.
متوقف کردن، توقیف کردن، بازداشتن، جلوگیری کردن، ممانعت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Too many strikes have arrested their economic development.
اعتصابات زیاد پیشرفت اقتصادی آنان را متوقف کرده است.
Nothing can arrest the coming on of old age.
هیچچیز نمیتواند از پیری جلوگیری کند.
جلب کردن، جلبتوجه کردن
Her beauty arrested everyone's attention.
زیبایی او توجه همه را جلب کرد.
A photo of a small girl arrested my attention.
عکس دختربچه توجه مرا جلب کرد.
ممانعت، بازداشت، توقیف، جلوگیری، توقف
His arrest surprised many.
بازداشت او خیلیها را متعجب کرد.
What was the cause of the arrest of the scientific spirit in the East?
علت ممانعت از روحیهی علمی در مشرق زمین چه بود؟
His heart was in complete arrest.
قلب او کاملاً متوقف شده بود.
under arrest
تحت بازداشت
You're under arrest!
شما بازداشت هستی!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «arrest» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arrest