با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Gaff

ɡæf ɡæf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gaffed
  • سوم شخص مفرد:

    gaffs
  • وجه وصفی حال:

    gaffing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable informal
    انگلیسی بریتانیایی خانه
    • - I left my phone charger at your gaff.
    • - شارژر تلفنم را در خانه‌ی شما جا گذاشتم.
    • - He invited me over to his gaff for a game night.
    • - او من را برای یک شب بازی به خانه‌اش دعوت کرد.
  • noun countable
    قلاب ماهیگیری، نیزه‌ی ماهیگیری
    • - I dropped my gaff into the deep water while trying to catch a big tuna.
    • - درحالی‌که سعی می‌کردم ماهی تن بزرگی را بگیرم، قلاب ماهیگیری‌ام را در آب عمیق انداختم.
    • - He carefully positioned the gaff beneath the struggling marlin to secure his catch.
    • - او بادقت قلاب ماهیگیری را زیر نیزه‌ماهی درحال تقلا قرار داد تا صید خود را حفظ کند.
  • noun countable
    میله‌ی پرچم
    • - The sailors carefully hoisted the gaff to attach the sail.
    • - ملوانان با احتیاط میله‎ی پرچم را بلند کردند تا بادبان را وصل کنند.
    • - Without proper maintenance, the wooden gaff can rot over time.
    • - بدون نگهداری مناسب، میله‌ی چوبی پرچم می‌تواند به‌مرور زمان پوسیده شود.
  • noun countable
    گاف، اشتباه، سوتی
    • - The journalist's spelling mistake in the headline was considered a significant media gaff.
    • - اشتباه املایی این روزنامه‌نگار در عنوان سرصفحه یک گاف رسانه‌ای قابل‌توجه تلقی شد.
    • - The comedian's gaff during the show had the entire audience laughing hysterically.
    • - سوتی کمدین در طول نمایش باعث شد که تمام تماشاگران به‌صورت هیستریک بخندند.
  • verb - transitive
    گرفتن (مخصوصاً با قلاب)
    • - The fisherman deftly gaffed the large marlin.
    • - ماهیگیر ماهرانه نیزه‌ماهی بزرگ را با قلاب گرفت.
    • - The hunter gaffed the deer carcass, preparing it for transportation back to camp.
    • - شکارچی لاشه‌ی آهو را گرفت و آن را برای انتقال به کمپ آماده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Idioms

  • stand the gaff

    (عامیانه) تاب آوردن، خوب تحمل کردن، ظرفیت داشتن (تحمل شوخی یا سختی)

  • blow the gaff

    (عامیانه - انگلیس) دهن‌لقی کردن، سری را فاش کردن

ارجاع به لغت gaff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gaff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gaff

لغات نزدیک gaff

پیشنهاد بهبود معانی