گذشتهی ساده:
gaffedسومشخص مفرد:
gaffsوجه وصفی حال:
gaffingانگلیسی بریتانیایی خانه
I left my phone charger at your gaff.
شارژر تلفنم را در خانهی شما جا گذاشتم.
He invited me over to his gaff for a game night.
او من را برای یک شب بازی به خانهاش دعوت کرد.
قلاب ماهیگیری، نیزهی ماهیگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I dropped my gaff into the deep water while trying to catch a big tuna.
درحالیکه سعی میکردم ماهی تن بزرگی را بگیرم، قلاب ماهیگیریام را در آب عمیق انداختم.
He carefully positioned the gaff beneath the struggling marlin to secure his catch.
او بادقت قلاب ماهیگیری را زیر نیزهماهی درحال تقلا قرار داد تا صید خود را حفظ کند.
میلهی پرچم
The sailors carefully hoisted the gaff to attach the sail.
ملوانان با احتیاط میلهی پرچم را بلند کردند تا بادبان را وصل کنند.
Without proper maintenance, the wooden gaff can rot over time.
بدون نگهداری مناسب، میلهی چوبی پرچم میتواند بهمرور زمان پوسیده شود.
گاف، اشتباه، سوتی
The journalist's spelling mistake in the headline was considered a significant media gaff.
اشتباه املایی این روزنامهنگار در عنوان سرصفحه یک گاف رسانهای قابلتوجه تلقی شد.
The comedian's gaff during the show had the entire audience laughing hysterically.
سوتی کمدین در طول نمایش باعث شد که تمام تماشاگران بهصورت هیستریک بخندند.
گرفتن (مخصوصاً با قلاب)
The fisherman deftly gaffed the large marlin.
ماهیگیر ماهرانه نیزهماهی بزرگ را با قلاب گرفت.
The hunter gaffed the deer carcass, preparing it for transportation back to camp.
شکارچی لاشهی آهو را گرفت و آن را برای انتقال به کمپ آماده کرد.
(عامیانه) تاب آوردن، خوب تحمل کردن، ظرفیت داشتن (تحمل شوخی یا سختی)
(عامیانه - انگلیس) دهنلقی کردن، سری را فاش کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gaff» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gaff