با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inhibition

ˌɪnhəˈbɪʃn ˌɪnhəˈbɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inhibitions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
بازداری، جلوگیری از بروز احساسات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Oil plays an important role in the inhibition of rust.
- روغن در جلوگیری از زنگ‌زدگی نقش مهمی دارد.
- the inhibition of the heartbeat by nerve stimulation
- بازداری ضربان قلب از راه تحریک عصبی
- Alcohol weakens one's inhibitions.
- الکل خویشتن‌داری آدم را ضعیف می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inhibition

  1. noun restriction, hindrance
    Synonyms: bar, barrier, blockage, check, embargo, hangup, interdict, interference, obstacle, prevention, prohibition, reserve, restraint, reticence, self-consciousness, shyness, sublimation, suppression
    Antonyms: aid, approval, assistance, freedom, help, liberation

لغات هم‌خانواده inhibition

ارجاع به لغت inhibition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inhibition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inhibition

لغات نزدیک inhibition

پیشنهاد بهبود معانی