شکل جمع:
inhibitionsبازداری، جلوگیری از بروز احساسات
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Oil plays an important role in the inhibition of rust.
روغن در جلوگیری از زنگزدگی نقش مهمی دارد.
the inhibition of the heartbeat by nerve stimulation
بازداری ضربان قلب از راه تحریک عصبی
Alcohol weakens one's inhibitions.
الکل خویشتنداری آدم را ضعیف میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inhibition» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inhibition