امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Interdict

ˈɪnt̬ərdɪkt ˈɪntədɪkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    interdicted
  • شکل سوم:

    interdicted
  • سوم‌شخص مفرد:

    interdicts
  • وجه وصفی حال:

    interdicting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
(رسمی) قدغن کردن، ممنوع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
verb - transitive
(مذهب) (شخص، کشیش) محروم کردن
noun
(رسمی) قدغن کردن، ممنوع کردن، منع، ممنوعیت
noun countable
حقوق حکم رسمی
noun
(مذهب) حکم محرومیت، حکم تحریم
- to interdict trade with a country
- بازرگانی با کشوری را غیرقانونی کردن
- In that religion, the use of alcohol is interdicted.
- مصرف الکل در آن مذهب حرام است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interdict

  1. verb To refuse to allow
    Synonyms: ban, debar, disallow, enjoin, forbid, inhibit, outlaw, prohibit, proscribe, taboo
  2. verb Command against
    Synonyms: forbid, prohibit, halt, prevent, proscribe, stop, veto, hinder, ban, inhibit, outlaw, taboo, disallow, nix
  3. noun A coercive measure intended to ensure compliance or conformity
    Synonyms: interdiction, penalty, sanction

ارجاع به لغت interdict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interdict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interdict

لغات نزدیک interdict

پیشنهاد بهبود معانی