گذشتهی ساده:
interdictedشکل سوم:
interdictedسومشخص مفرد:
interdictsوجه وصفی حال:
interdicting(رسمی) قدغن کردن، ممنوع کردن
(رسمی) قدغن کردن، ممنوع کردن، منع، ممنوعیت
(مذهب) حکم محرومیت، حکم تحریم
to interdict trade with a country
بازرگانی با کشوری را غیرقانونی کردن
In that religion, the use of alcohol is interdicted.
مصرف الکل در آن مذهب حرام است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «interdict» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interdict