فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Proscribe

proʊˈskraɪb prəʊˈskraɪb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    proscribed
  • شکل سوم:

    proscribed
  • سوم شخص مفرد:

    proscribes
  • وجه وصفی حال:

    proscribing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    تبعید کردن، ممنوع ساختن، تحریم کردن، نهی کردن، بد دانستن، بازداشتن از
    • - In some cultures surgery is proscribed.
    • - در بعضی از فرهنگ‌ها عمل جراحی نهی شده است.
    • - They are proscribed by federal law from owning guns.
    • - آن‌ها از داشتن اسلحه توسط قانون فدرال منع شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد proscribe

  1. verb condemn, exclude
    Synonyms: ban, banish, blackball, boycott, censure, damn, denounce, deport, doom, embargo, excommunicate, exile, expatriate, expel, forbid, interdict, ostracize, outlaw, prohibit, reject, sentence
    Antonyms: admit, allow, include, praise, welcome

ارجاع به لغت proscribe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proscribe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proscribe

لغات نزدیک proscribe

پیشنهاد بهبود معانی