گذشتهی ساده:
proscribedشکل سوم:
proscribedسومشخص مفرد:
proscribesوجه وصفی حال:
proscribingتبعید کردن، ممنوع ساختن، تحریم کردن، نهی کردن، بد دانستن، بازداشتن از
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In some cultures surgery is proscribed.
در بعضی از فرهنگها عمل جراحی نهی شده است.
They are proscribed by federal law from owning guns.
آنها از داشتن اسلحه توسط قانون فدرال منع شدهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «proscribe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proscribe