ممنوع کردن، قدغن کردن، منع کردن، باز داشتن، اجازه ندادن، نفرینشده، راندهشده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was forbidden to leave the house.
به او اجازه نداده بودند که از خانه بیرون برود.
Smoking is forbidden.
بهکارگیری دخانیات ممنوع است.
I forbid you to associate with him.
تو را از همنشینی با او منع میکنم.
The doctor has forbidden him to drink alcoholic beverage.
دکتر او را از نوشیدن مشروبات الکلی منع کرده است.
The steepness of the slope forbade ascent.
شیب زیاد سربالایی، بالا رفتن را میسر نمیکرد.
Women are forbidden in this club.
ورود زنها به این باشگاه ممنوع است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «forbid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/forbid