مرتفع کردن، رفع کردن، رفع نیاز کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The death of the accused obviated the need for a trial.
مرگ متهم نیاز به محاکمه را بر طرف کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obviate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obviate