گذشتهی ساده:
intervenedشکل سوم:
intervenedسومشخص مفرد:
intervenesوجه وصفی حال:
interveningدر میان آمدن، مداخله کردن، پا میان گذاردن، در ضمن روی دادن، فاصله خوردن، حائل شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I intervened between those two people who were quarrelling.
من آن دو نفری را که با هم دعوا میکردند، از هم جدا کردم.
After a little while, death intervened.
پس از اندک زمانی مرگش روی داد.
Unforeseeable developments can always intervene.
جریانات غیرقابل پیشبینی همیشه میتواند رخ بدهد.
A few seconds intervened between the flash of lightning and the thunder.
میان درخشش آذرخش و صدای تندر چند ثانیه فاصله بود.
those intervening years
آن سالهای میانی (فی مابین)
The intervening hills and rivers made transportation difficult.
تپهها و رودخانههای بین راه، حمل و نقل را مشکل میکرد.
We have decided not to intervene in their civil war.
ما برآنیم که در جنگ داخلی آنان دخالت نکنیم.
to intervene to settle a quarrel
برای حل دعوا پا در میانی کردن
If they attack our allies we will intervene.
اگر به متحدان ما حمله کنند، ما مداخله خواهیم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intervene» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intervene