شکل جمع:
intermediatesصفت تفضیلی:
more intermediateصفت عالی:
most intermediateمیانه، متوسط، درمیان آینده، مداخله کننده، در میان واقع شونده، واسطه، میانجی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
goods of intermediate quality
کالاهای با مرغوبیت حد وسط
intermediate stage of growth
مرحلهی میانی رشد
intermediate stops on a journey
توقفهای میان راه در طی سفر
clothes of intermediate sizes
لباسهای میاناندازه (اندازهی وسط)
intermediate French courses
کلاسهای فرانسه در سطح متوسط
intermediate algebra
جبر (و مثلثات) در سطح متوسط (میانی)
We sell compact cars as well as intermediates.
ما اتومبیلهای کوچک (و جمع و جور) و اتومبیلهای متوسط میفروشیم.
intermediate compound
ترکیب واسطه
intermediate value
ارزش میانی
a dye intermediate
مادهی میانی رنگ
(مکانیک) دنده (یا چرخ دندهی) میانی
پیامدهای میانی، نتایج میانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intermediate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intermediate