فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intermediate

ˌɪnt̬ərˈmiːdiət ˌɪntəˈmiːdiət

شکل جمع:

intermediates

صفت تفضیلی:

more intermediate

صفت عالی:

most intermediate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adjective adverb B1

میانه، متوسط، درمیان آینده، مداخله کننده، در میان واقع شونده، واسطه، میانجی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

goods of intermediate quality

کالاهای با مرغوبیت حد وسط

intermediate stage of growth

مرحله‌ی میانی رشد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

intermediate stops on a journey

توقف‌های میان راه در طی سفر

clothes of intermediate sizes

لباس‌های میان‌اندازه (اندازه‌ی وسط)

intermediate French courses

کلاسهای فرانسه در سطح متوسط

intermediate algebra

جبر (و مثلثات) در سطح متوسط (میانی)

We sell compact cars as well as intermediates.

ما اتومبیل‌های کوچک (و جمع و جور) و اتومبیل‌های متوسط می‌فروشیم.

intermediate compound

ترکیب واسطه

intermediate value

ارزش میانی

a dye intermediate

ماده‌ی میانی رنگ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intermediate

  1. adjective middle, in-between
    Synonyms:
    average common medium central mid moderate between halfway fair mean standard neutral median compromising intervening medial mediocre so-so middling center interposed transitional midway indifferent
    Antonyms:
    extreme end

Collocations

intermediate gear

(مکانیک) دنده (یا چرخ دنده‌ی) میانی

intermediate results

پیامدهای میانی، نتایج میانه

ارجاع به لغت intermediate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intermediate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intermediate

لغات نزدیک intermediate

پیشنهاد بهبود معانی