وسط، میان، جمله مشترک، (بهصورت جمع) اجناس مختلف از درجه متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a man of middling height
مردی با قامت متوسط
That street was wider than a middling American river.
آن خیابان از یک رودخانهی معمولی امریکا عریضتر بود.
the extremely successful and the middling successful
بسیار موفق و نسبتاً موفق
rugs of middling quality
فرشهای درجه دو
His performance in that role was middling.
ایفای نقش توسط او تعریفی نداشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «middling» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/middling