آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۴ اسفند ۱۴۰۳

    Medium

    ˈmiːdiəm ˈmiːdiəm

    شکل جمع:

    mediums

    توضیحات:

    شکل جمع این لغت در معنای سوم: media

    معنی medium | جمله با medium

    adjective B1

    متوسط، حد وسط

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    This furniture is of a medium size, making it suitable for most rooms.

    این مبلمان اندازه‌ی متوسط است که برای اکثر اتاق‌ها مناسب است.

    For selecting a color for the wall, look for one with medium intensity.

    برای انتخاب رنگ دیوار، به‌دنبال رنگی با شدت متوسط باشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    medium temperature

    حرارت متوسط (نه زیاد نه کم، متعادل)

    a medium-sized school

    مدرسه‌ای که نه کوچک است نه بزرگ/ مدرسه‌ای متوسط

    low and medium income groups

    گروه‌هایی با درآمد پایین و متوسط

    adjective

    غذا و آشپزی نیم‌پز، تقریباً پخته‌شده (گوشت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    How would you like your meat? Well-done or medium?

    گوشتت را چه‌طوری دوست داری؟ خیلی پخته یا نیم‌پز؟

    The restaurant offers a variety of cooking options for their steaks, including rare, medium, and well-done.

    در این رستوران گزینه‌های مختلفی برای پخت استیک‌ ارائه می‌شود؛ از جمله نیم‌خام (نسبتاً نپخته)، نیم‌پز (تقریباً پخته‌شده) و کاملاً پخته‌شده.

    noun countable C2

    ابزار، شیوه، شکل، صورت، واسطه، طریق، وسیله‌ی ارتباطی، رسانه

    Poetry is the most effective medium of expression.

    شعر مؤثرترین وسیله‌ی ابراز احساسات است.

    Copper is a good medium for conducting heat.

    برای رساندن حرارت، مس وسیله‌ی خوبی است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The radio is an effective medium for advertising.

    برای آگهی ‌کردن رادیو رسانه‌ی خوبی است.

    Sound also travels through the medium of water.

    صدا از طریق آب هم عبور می‌کند.

    She chose the medium of print to express her beliefs.

    او برای بیان عقاید خود از رسانه‌ی مطبوعات انتقاد می‌کرد.

    He writes articles, but his favorite medium of expression is poetry.

    او مقاله می‌نویسد اما شیوه‌ی بیان مورد علاقه‌اش شعر است.

    noun countable

    احضارکننده‌ی ارواح مردگان

    The medium held a séance.

    این احضارکننده‌ی ارواح مردگان جلسه‌ی احضار روح را ترتیب داد.

    The medium was able to accurately relay specific details and messages from the deceased.

    این احضارکننده‌ی ارواح مردگان می‌توانست جزئیات و پیام‌های مشخصی را از فرد متوفی به طور دقیق مخابره کند.

    noun countable

    محیط، محیط زندگی، بستر

    For a fish water is the natural medium.

    محیط زندگی برای ماهی آب است.

    Different mediums can have a significant impact on bacterial growth.

    بسترهای مختلف می‌توانند تأثیر زیادی بر روی رشد باکتری‌ها داشته باشند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Viruses grew faster in a sugar medium.

    ویروس ها در کشت بوم قنددار تندتر رشد کردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد medium

    1. adjective midway, average
      Synonyms:
      average middle moderate normal standard ordinary common intermediate fair middling mean median mediocre passable tolerable run-of-the-mill so-so fairish popular commonplace par neutral
      Antonyms:
      extreme
    1. noun means, mode
      Synonyms:
      way form tool instrument channel agent agency factor vehicle measure mechanism avenue mode intermediate organ ministry clairvoyant psychic seer
    1. noun atmosphere, setting
      Synonyms:
      surroundings conditions climate setting ambience milieu habitat influences ambient element
    1. noun area of artistic expression
      Synonyms:
      art music writing speech drama painting sculpture manifestation interpretation revelation mark

    Collocations

    medium artillery

    (توپ جنگی با کالیبر بین 105 تا 155) توپخانه‌ی میان‌پرازه

    medium bomber

    (هواپیما) بمب‌افکن میان سنگین (در برابر: بمب‌افکن سبک light bomber و بمب‌افکن سنگین heavy bomber)

    medium of instruction

    زبان آموزش

    سوال‌های رایج medium

    شکل جمع medium چی میشه؟

    شکل جمع medium در زبان انگلیسی mediums است.

    ارجاع به لغت medium

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «medium» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/medium

    لغات نزدیک medium

    • - mediterranean fruit fly
    • - mediterranean sea
    • - medium
    • - medium artillery
    • - medium bomber
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.