فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Music

ˈmjuːzɪk ˈmjuːzɪk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1

موزیک، موسیقی، آهنگ، نوا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

His voice was music to my ears.

صدای او در گوشم همچون موسیقی بود.

He played a beautiful piece of music on the piano.

او قطعه‌ای زیبا از آهنگ را روی پیانو نواخت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

There is no music in his soul.

کشش موسیقی را از نظر روحی درک نمی‌کند.

classical music

موسیقی کلاسیک

to set a poem to music

شعری را به موسیقی در آوردن

the music of running brooks

موسیقی نهرهای روان

noun uncountable

موسیقی (به‌عنوان هنر و علم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The music business is very competitive.

صنعت موسیقی بسیار رقابتی است.

He is a professor of music at a prestigious university.

او استاد علم موسیقی در دانشگاهی معتبر است.

noun uncountable

نت، موسیقی (به‌شکل نوشته)

Understanding music is essential for every musician.

درک نت موسیقی برای هر نوازنده‌ای ضروری است.

He can play any song by just looking at the sheet music.

او می‌تواند هر آهنگی را فقط با نگاه کردن به نت موسیقی بنوازد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد music

  1. noun sounds that are pleasant, harmonized
    Synonyms:
    song tune melody harmony singing instrumental classical popular jazz rock hymn opera piece refrain measure air strain acoustic folk modern rock and roll soul swing fusion rap ragtime hard rock heavy metal a cappella chamber bebop bop plainsong
    Antonyms:
    silence
  1. noun the study or writing of music
    Synonyms:
    musicology ethnomusicology musicography hymnology hymnography

Collocations

live music

موسیقی زنده

music lover

عاشق موسیقی، دوستدار موسیقی

music scene

صحنه موسیقی

piece of music

قطعه موسیقی

write the music

نوشتن موسیقی (آهنگسازی)

Collocations بیشتر

background music

موسیقی پس‌زمینه

music blares (out)

صدای بلند موسیقی پخش شدن

music blasts out from

موسیقی با صدای بلند پخش می‌شود از

store music

ذخیره موسیقی

Idioms

face the music

عواقب اعمال خود را چشیدن، با پیامد ناخوشایند عملی مواجه شدن، عقوبت کار خود را پذیرفتن، پای لرز خربزه نشستن

set to music

(شعر و غیره را) دارای موسیقی کردن، به موسیقی درآوردن

لغات هم‌خانواده music

ارجاع به لغت music

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «music» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/music

لغات نزدیک music

پیشنهاد بهبود معانی