سودمند، وسیلهساز، مفید، قابل استفاده، آلت، وسیله، حالت بایی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The weather was instrumental in our success.
هوا در موفقیت ما مؤثر بود.
My father was instrumental in persuading me to study.
پدرم در ترغیب من به تحصیل مؤثر بود.
His novels were instrumental in bringing about prison reforms.
رمانهای او در ایجاد اصلاح در زندانها کارساز بود.
instrumental navigation
ناوبری ابزاری (توسط ابزار)
instrumental music
موسیقی سازی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «instrumental» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instrumental