آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Instrumental

ˌɪnstrəˈmentl ˌɪnstrəˈmentl

معنی instrumental | جمله با instrumental

noun adjective C1

سودمند، وسیله‌ساز، مفید، قابل استفاده، آلت، وسیله، حالت بایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The weather was instrumental in our success.

هوا در موفقیت ما مؤثر بود.

My father was instrumental in persuading me to study.

پدرم در ترغیب من به تحصیل مؤثر بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His novels were instrumental in bringing about prison reforms.

رمان‌های او در ایجاد اصلاح در زندان‌ها کارساز بود.

instrumental navigation

ناوبری ابزاری (توسط ابزار)

instrumental music

موسیقی سازی

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد instrumental

  1. adjective influential, assisting
    Antonyms:
    useless unhelpful

ارجاع به لغت instrumental

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instrumental» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instrumental

لغات نزدیک instrumental

پیشنهاد بهبود معانی