موجبشونده، سودمند، مساعد، مفید، کمککننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher created an atmosphere conducive to open discussion and creativity.
معلم فضایی مساعد برای بحث آزاد و خلاقیت ایجاد کرد.
This lifestyle will not be conducive to physical and spiritual health.
این روش زندگی منجر به سلامتی جسمی و روحی نخواهد شد.
This noise is conducive to a headache.
این سروصدا باعث سردرد میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conducive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conducive