با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tune

tuːn tjuːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tuned
  • شکل سوم:

    tuned
  • سوم‌شخص مفرد:

    tunes
  • وجه وصفی حال:

    tuning
  • شکل جمع:

    tunes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
وفق دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive
(آلات موسیقی و رادیو غیره) کوک کردن، میزان کردن
- Before the concert they tuned their instruments.
- پیش از کنسرت، سازهای خود را کوک کردند.
- We always tune in to Tehran Radio to hear the news.
- ما همیشه برای شنیدن اخبار، رادیو تهران را می‌گیریم.
verb - intransitive
میزان شدن، وفق یافتن
noun countable
آهنگ، لحن، نوا، صدا، آواز، لحن تلفظ، نغمه، کوک
- to whistle a tune
- آهنگی را سوت زدن
- a violin that is out of tune
- ویولنی که کوک نیست
noun uncountable
تطبیق، هماهنگی
- a politician who is out of tune with the times
- سیاستمداری که با زمانه هماهنگ نیست
noun countable
میزان، مقدار
- in debt to the tune of 5000 pounds
- دارای بدهی به مبلغ 5000 پوند
noun countable
رویکرد، روش، شیوه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tune

  1. noun melody, harmony
    Synonyms: air, aria, carol, chorus, composition, concert, consonance, descant, diapason, ditty, harmony, jingle, lay, measure, melodia, motif, number, piece, song, strain, theme, warble
    Antonyms: silence
  2. noun agreement
    Synonyms: accord, chime, chorus, concert, concord, concordance, consonance, euphony, harmony, pitch, sympathy, unison
    Antonyms: disagreement
  3. verb bring into harmony
    Synonyms: accommodate, adapt, adjust, attune, conform, coordinate, dial, fix, harmonize, integrate, modulate, pitch, proportion, reconcile, regulate, set, string, tighten
    Antonyms: break, destroy, harm, hurt

Phrasal verbs

  • tune in

    1- (رادیو و تلویزیون) گرفتن، (روی ایستگاه یا موج به‌خصوص) میزان کردن

    2- (امریکا - عامیانه) آگاه کردن یا شدن، اهل حال کردن یا شدن

  • tune out

    1- (رادیو و تلویزیون - برای پرهیز از پارازیت) میزان کردن 2- (امریکا - عامیانه) توجه یا علاقه‌ی خود را به چیز دیگری معطوف‌کردن

  • tune up

    (موتور اتومبیل و غیره) تعمیر و تنظیم کردن، میزان کردن

    (ساز موسیقی) کوک کردن

Idioms

  • call the tune

    اداره کردن، سرپرستی کردن، آقا بالا سر بودن، زمام در دست داشتن

  • change one's tune

    تغییر روش (یا عقیده و غیره) دادن، رفتار خود را عوض کردن

  • sing a different tune

    (به‌دلیل تغییر اوضاع و غیره) روش یا حرف یا عقیده‌ی خود را عوض کردن

  • to the tune of

    (عامیانه) به مبلغ، به میزان، به تعداد

ارجاع به لغت tune

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tune» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tune

لغات نزدیک tune

پیشنهاد بهبود معانی