گذشتهی ساده:
proportionedشکل سوم:
proportionedسومشخص مفرد:
proportionsوجه وصفی حال:
proportioningشکل جمع:
proportionsتناسب، نسبت، درجه، سهم، بخش، قسمت، قیاس، بعد، مقدار
the proportion of exports to imports
نسبت صادرات به واردات
Our expenditures are too high in proportion to our income.
هزینههای ما نسبت به درآمدمان بسیار زیاد است.
All the details of this painting have admirable proportion.
کلیهی جزئیات این نقاشی باهم تناسب تحسینبرانگیزی دارد.
a large proportion of the sea's surface
بخش وسیعی از سطح دریا
a building of large proportions
ساختمانی با ابعاد بزرگ
The proportion of 6 to 2 is equal to that of 9 to3.
نسبت 6 به 2 برابر است با نسبت 9 به 3.
This picture is not in proportion; it shows the elephant to be smaller than a man.
این عکس تناسب ندارد؛ چون فیل را کوچکتر از انسان نشان میدهد.
The boy's head is out of proportion to the rest of his body.
سر آن پسر با بقیهی بدنش تناسب ندارد.
متناسب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to proportion the punishment to the crime
تنبیه را با جنایت متناسب کردن
تخصیص دادن، تسهیم کردن، تقسیم کردن، واگذار کردن، اختصاص دادن
دارای تناسب، متناسب، همگر
نسبت به چیزی
out of proportion (to something)
نامتناسب (با چیزی)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «proportion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proportion