امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Segment

ˈseɡmənt ˈseɡmənt ˈseɡmənt ˈseɡmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    segmented
  • شکل سوم:

    segmented
  • سوم‌شخص مفرد:

    segments
  • وجه وصفی حال:

    segmenting
  • شکل جمع:

    segments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable C1
قطعه، قطعه‌قطعه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun adverb countable
قطعه، بخش، قسمت، حلقه، بند، مقطع، قطعه‌قطعه کردن،به بخش‌های مختلف تقسیم کردن
- Low walls divided the area into several segments.
- دیوارهای کوتاه آن ناحیه را به چندین بخش تقسیم کرده بودند.
- various economic segments
- بخش‌های مختلف اقتصادی
- The surgeon removed the cancerous segments of her stomach.
- جراح قسمت‌های سرطانی معده‌ی او را درآورد.
- This lesson is segmented into three brief parts.
- این درس به سه بخش مختصر تقسیم شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد segment

  1. noun part of something
    Synonyms:
    articulation bit compartment cut division member moiety parcel piece portion section sector slice subdivision wedge
    Antonyms:
    whole

ارجاع به لغت segment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «segment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/segment

لغات نزدیک segment

پیشنهاد بهبود معانی