گذشتهی ساده:
compartmentedشکل سوم:
compartmentedسومشخص مفرد:
compartmentsوجه وصفی حال:
compartmentingشکل جمع:
compartments(در وسایل نقلیه خصوصاً قطار) کوپه، کابین
Somebody was singing in the next compartment.
در کوپهی مجاور یک نفر آواز میخواند.
The train's first-class compartment was elegantly decorated.
کوپهی درجهی یک قطار بهزیبایی تزئین شده بود.
محفظه، جا، بخش، قسمت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Our refrigerator has two separate compartments for ice and vegetables.
یخچال ما برای یخ و سبزیجات دو محفظهی مجزا دارد.
He put the ticket in one of the inner compartments of his wallet.
او بلیط را در یکی از قسمتهای کیف پول خود قرار داد.
پزشکی کمپارتمان (بخشی از بدن که شامل عضلات و اعصاب است.)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
Each compartment in the arm is crucial for its overall function.
هر کمپارتمان در بازو برای عملکرد کلی آن بسیار مهم است.
The doctor examined the compartment for any signs of swelling.
پزشک کمپارتمان را از نظر هرگونه نشانهای از تورم معاینه کرد.
(به بخشهای کوچکتر) تقسیم کردن، بخشبندی کردن، قسمتبندی کردن، اتاقاتاق کردن
It's important to compartmentalize different aspects of a complex project for clarity.
مهم است که جنبههای مختلف یک پروژهی پیچیده را برای وضوح بیشتر قسمتبندی کنید.
She decided to compartmentalize her work and personal life for better focus.
او تصمیم گرفت کار و زندگی شخصی خود را برای تمرکز بهتر تقسیم کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compartment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compartment