آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ مهر ۱۴۰۳

    Compartment

    kəmˈpɑːrtmənt kəmˈpɑːtmənt

    گذشته‌ی ساده:

    compartmented

    شکل سوم:

    compartmented

    سوم‌شخص مفرد:

    compartments

    وجه وصفی حال:

    compartmenting

    شکل جمع:

    compartments

    معنی compartment | جمله با compartment

    noun countable

    (در وسایل نقلیه خصوصاً قطار) کوپه، کابین

    Somebody was singing in the next compartment.

    در کوپه‌ی مجاور یک نفر آواز می‌خواند.

    The train's first-class compartment was elegantly decorated.

    کوپه‌ی درجه‌ی یک قطار به‌زیبایی تزئین شده بود.

    noun countable

    محفظه، جا، بخش، قسمت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Our refrigerator has two separate compartments for ice and vegetables.

    یخچال ما برای یخ و سبزیجات دو محفظه‌ی مجزا دارد.

    He put the ticket in one of the inner compartments of his wallet.

    او بلیط را در یکی از قسمت‌های کیف پول خود قرار داد.

    noun countable

    پزشکی کمپارتمان (بخشی از بدن که شامل عضلات و اعصاب است.)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    Each compartment in the arm is crucial for its overall function.

    هر کمپارتمان در بازو برای عملکرد کلی آن بسیار مهم است.

    The doctor examined the compartment for any signs of swelling.

    پزشک کمپارتمان را از نظر هرگونه نشانه‌ای از تورم معاینه کرد.

    verb - transitive

    (به بخش‌های کوچک‌تر) تقسیم کردن، بخش‌بندی کردن، قسمت‌بندی کردن، اتاق‌اتاق کردن

    It's important to compartmentalize different aspects of a complex project for clarity.

    مهم است که جنبه‌های مختلف یک پروژه‌ی پیچیده را برای وضوح بیشتر قسمت‌بندی کنید.

    She decided to compartmentalize her work and personal life for better focus.

    او تصمیم گرفت کار و زندگی شخصی خود را برای تمرکز بهتر تقسیم کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد compartment

    1. noun section, subdivision
      Synonyms:
      part section division area place portion category piece department subdivision slot booth stall bay corner niche cubicle cell chamber nook hole alcove cubbyhole berth pigeonhole locker carrel carriage

    سوال‌های رایج compartment

    گذشته‌ی ساده compartment چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده compartment در زبان انگلیسی compartmented است.

    شکل سوم compartment چی میشه؟

    شکل سوم compartment در زبان انگلیسی compartmented است.

    شکل جمع compartment چی میشه؟

    شکل جمع compartment در زبان انگلیسی compartments است.

    وجه وصفی حال compartment چی میشه؟

    وجه وصفی حال compartment در زبان انگلیسی compartmenting است.

    سوم‌شخص مفرد compartment چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد compartment در زبان انگلیسی compartments است.

    ارجاع به لغت compartment

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «compartment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compartment

    لغات نزدیک compartment

    • - comparmentalize
    • - compart
    • - compartment
    • - compartmental
    • - compartmentalize
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.