فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Booth

buːθ buːð

شکل جمع:

booths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

اطاقک، پاسگاه یا دکه موقتی، غرفه، جای ویژه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

telephone booth

کیوسک (اتاقک) تلفن

a booth on the tenth international fair of Tehran

غرفه‌ای در دهمین نمایشگاه بین‌المللی تهران

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد booth

  1. noun small enclosure or building
    Synonyms:
    stall stand pen shed compartment box cubicle corner nook hut coop hutch cubbyhole counter repository berth carrel cote dispensary pew

ارجاع به لغت booth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «booth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/booth

لغات نزدیک booth

پیشنهاد بهبود معانی