با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Berth

bɜːrθ bɜːθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    berthed
  • شکل سوم:

    berthed
  • سوم‌شخص مفرد:

    berths
  • وجه وصفی حال:

    berthing
  • شکل جمع:

    berths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، لنگرگاه، پهلوگرفتن، موقعیت، جا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The ship berthed two hours ago.
- کشتی دو ساعت پیش پهلو گرفت.
- a berth as chief engineer on a ship
- شغل سرمهندسی کشتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد berth

  1. noun harbor; bunk
    Synonyms: anchorage, bed, bedroom, billet, compartment, cot, dock, hammock, haven, jetty, levee, pier, port, quay, slip, wharf
  2. noun position of responsibility
    Synonyms: appointment, billet, capacity, connection, employment, job, living, office, place, post, profession, situation, spot

Idioms

ارجاع به لغت berth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «berth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/berth

لغات نزدیک berth

پیشنهاد بهبود معانی