آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ مهر ۱۴۰۳

    Office

    ˈɒː- / / ˈɑː- ˈɒfɪs

    شکل جمع:

    offices

    معنی office | جمله با office

    noun countable uncountable A2

    شغل، مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، احراز مقام، اشتغال

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    It was done through my brother's good offices.

    آن کار به همت نیک برادرم انجام شد.

    public office

    شغل دولتی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a man's worth does not depend on his office; rather the worth of his office depends on him

    نه به منصب بود بلندی مرد / بلکه منصب شود به مرد بلند

    office job

    شغل اداری

    the office of mayor

    شغل شهرداری، مقام شهردار

    Her main office in life was to help others.

    کار عمده‌ی او در زندگی کمک به دیگران بود.

    His frozen fingers could not perform their office.

    انگشتان یخ‌زده‌ی او نمی‌توانستند کار خود را انجام بدهند.

    the office of the president

    مقام ریاست

    Which political party was in office five years ago?

    پنج سال پیش کدام حزب سیاسی بر سر کار بود؟

    The Democrats have been out of office for four years.

    چهار سال است که دموکراتها قدرت را در دست ندارند.

    noun

    (مراسم)، نیایش (رجوع شود به: divine office)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    the office of the mass

    مراسم عشای ربانی

    the offices of the dead

    مراسم وابسته به کفن و دفن

    noun

    (کلیسا) رسم

    a priest reciting his office

    کشیشی که دعای خود را می‌خواند

    noun countable

    (محل یا ساختمان) اداری، وابسته به اداره، اداری، دفتری، محل کار، اداره، دفتر کار

    a lawyer's office

    دفتر وکیل دادگستری

    lost property office

    دفتر اشیای گمشده

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Our office is ten stories high.

    اداره‌ی ما ده طبقه است.

    office workers

    کارمندان دفتری، کارمندان اداری

    office equipment

    لوازم دفتر (یا اداره)

    noun

    (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه

    I have turned one of the bedrooms into an office.

    یکی از اتاق‌ها را اتاق کار کرده‌ام.

    noun

    (امریکا) اداره‌ی کل (کوچکتر از وزارت)

    Our central office is in New York.

    ادار‌ه‌ی مرکزی ما در نیویورک است.

    Patent Office

    اداره‌ی کل ثبت اختراعات و امتیازات

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    U.S. Printing Office

    اداره‌ی کل چاپخانه‌های دولت فدرال

    noun

    مطب، باجه، دیوان

    a doctor's office

    مطب پزشکی

    a ticket office at a station

    باجه‌ی فروش بلیط در ایستگاه

    noun

    (انگلیس) وزارت

    the Home Office

    وزارت کشور

    the Foreign Office

    وزارت امور خارجه (برون مرز)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    War Office

    وزارت جنگ

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد office

    1. noun business, responsibility
      Synonyms:
      job work duty responsibility occupation function role place post situation employment charge obligation berth station capacity service appointment connection commission performance billet province spot trust
    1. noun place of business
      Synonyms:
      store shop building facility center department room warehouse factory agency bureau suite setup workstation foundry cave salt mines
      Antonyms:
      home

    Collocations

    in office

    مصدر کار، در تصدی

    office-block

    ساختمان اداری (معمولاً بزرگ و شامل چند اداره)

    out of office

    غیرشاغل، غیرمتصدی

    office building

    ساختمان اداری

    Idioms

    lay down office

    از مقامی استعفا دادن، از منصب کناره‌گیری کردن

    لغات هم‌خانواده office

    • noun
      office, officer, official, officialdom, officialese, officiousness
    • adjective
      official, officious
    • verb - intransitive
      officiate
    • adverb
      officially, officiously

    سوال‌های رایج office

    شکل جمع office چی میشه؟

    شکل جمع office در زبان انگلیسی offices است.

    ارجاع به لغت office

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «office» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/office

    لغات نزدیک office

    • - offhand
    • - offhandedly
    • - office
    • - office boy
    • - office building
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.