آخرین به‌روزرسانی:

Agency

ˈeɪdʒnsi ˈeɪdʒnsi

شکل جمع:

agencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

نمایندگی، آژانس، واسطه ،نماینده، عامل، کارگزاری، وکالت، گماشتگی، مأموریت، وساطت، پیشکاری، دفتر نمایندگی

a travel agency

آژانس (بنگاه) مسافرتی

an advertising agency

سازمان تبلیغاتی (تجارتی)، مؤسسه‌ی آگهی‌های تجارتی

noun countable

نیرو، نیروی فعال، فعالیت، پویایی، پایوری، یاری، کمک، وساطت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He got the job through the agency of one of his relatives.

این شغل را به کمک یکی از خویشانش به دست آورد.

noun countable

اداره‌ی دولتی، سازمان

the Central Intelligence Agency (C.I.A)

(آمریکا) سازمان مرکزی ضدجاسوسی (سیا)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد agency

  1. noun organization, often business-related
    Synonyms:
    company firm office department bureau
  1. noun power, instrumentality
    Synonyms:
    means instrument force power channel medium mechanism vehicle influence activity action operation work organ efficiency intervention mediation instrumentality auspices intercession

ارجاع به لغت agency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «agency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/agency

لغات نزدیک agency

پیشنهاد بهبود معانی