گذشتهی ساده:
influencedشکل سوم:
influencedسومشخص مفرد:
influencesوجه وصفی حال:
influencingشکل جمع:
influencesنفوذ، تأثیر، اثر، اعتبار
the influence of heat on plants
اثر گرما بر گیاهان
a man of influence
مردی با نفوذ (سرشناس)
He has a lot of influence in government offices.
او در ادارات دولتی نفوذ فراوان دارد.
His words had a lot of influence on the students.
سخنان او تأثیر زیادی روی شاگردان داشت.
My advice had no influence on him.
پند من بر او تأثیر نداشت.
اثر کردن یا داشتن، تأثیر داشتن، تأثیر کردن بر
Economic factors influence our decisions.
عوامل اقتصادی بر تصمیمات ما اثر میگذارند.
نفوذ کردن بر، تحتنفوذ خود قرار دادن
Do stars influence human behavior?
آیا ستارگان رفتار انسان را تحتتأثیر قرار میدهند؟
His poetry was influenced by Hafez.
شعر او از حافظ متأثر شده بود.
وادار کردن، ترغیب کردن
What influenced you to go?
چه چیزی تو را برآن داشت که بروی؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «influence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/influence