شکل جمع:
repercussionsپیامد، نتیجه، عاقبت
Rapid economic growth produced unexpected social repercussions.
رشد سریع اقتصادی پیامدهای اجتماعی غیرمنتظرهای در بر داشت.
His mistake had lasting repercussions on his career.
اشتباه او عواقب ماندگاری بر حرفهی او داشت.
بازگردانی، پسزنی، انعکاس، برگشت، دفع، عکسالعمل، واکنش، بازتاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Every action carries a repercussion.
هر عملی، عکسالعملی دارد.
The loud explosion caused a repercussion that rattled windows miles away.
انفجار مهیب، واکنشی ایجاد کرد که شیشهها را در کیلومترها دورتر به لرزه درآورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «repercussion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/repercussion