با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Impact

ˈɪmpækt ˈɪmpækt ˈɪmpækt ˈɪmpækt ˈɪmpækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impacted
  • شکل سوم:

    impacted
  • سوم‌شخص مفرد:

    impacts
  • وجه وصفی حال:

    impacting
  • شکل جمع:

    impacts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
ضربت، فشار، تماس، اصابت، اثر شدید، ضربه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Music enhanced the impact of that scene.
- موسیقی اثر آن صحنه را بیشتر کرد.
- The sand reduced the violence of the impact.
- شن شدت ضربه را کاهش داد.
- The bomb exploded on impact.
- بمب به مجرد اصابت منفجر شد.
- the point of impact
- نقطه‌ی اصابت، کوستگاه
verb - transitive
به‌هم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، باشدت ادا کردن، باشدت اصابت کردن
- a substance impacted in the upper intestine
- ماده‌ای که در روده‌ی فوقانی گیر کرده
- The mule lay impacted in the mud.
- قاطر دراز به دراز در گل گیر افتاده بود.
- The war did not impact upon me until my father was killed.
- جنگ بر من اثری نداشت تا اینکه پدرم کشته شد.
verb - intransitive
(عامیانه) اثر داشتن، اثر کردن، کارساز بودن
- How will misery impact on such a poet?
- بدبختی چه تأثیری بر چنین شاعری خواهد داشت؟
- the war's impact on commerce
- اثر جنگ بر بازرگانی
- The book has a deep and immediate impact on the reader.
- آن کتاب خواننده را تحت‌تأثیر ژرف و فوری قرار می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impact

  1. noun collision, force
    Synonyms: appulse, bang, blow, bounce, brunt, buffet, bump, clash, concussion, contact, crash, crunch, crush, encounter, hit, impingement, jar, jolt, jounce, kick, knock, meeting, percussion, pound, punch, quake, quiver, ram, rap, rock, shake, shock, slap, smash, smashup, strike, stroke, thump, tremble, tremor, wallop
  2. noun effect
    Synonyms: brunt, burden, consequences, full force, impression, imprint, influence, mark, meaning, power, repercussion, significance, thrust, weight
  3. verb hit with force
    Synonyms: bang into, clash, collide, crack up, crash, crush, jolt, kick, register, smash, smash up, strike, wrack up

Collocations

ارجاع به لغت impact

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impact» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impact

لغات نزدیک impact

پیشنهاد بهبود معانی