گذشتهی ساده:
buffettedشکل سوم:
buffettedسومشخص مفرد:
buffetsوجه وصفی حال:
buffettingشکل جمع:
buffetsسلفسرویس، منو باز، منو آزاد
a buffet breakfast
صبحانهی سلفسرویس
They set up a lavish seafood buffet for the wedding reception.
آنها منو باز مجللی از غذاهای دریایی را برای پذیرایی عروسی تدارک دیدند.
انگلیسی بریتانیایی بوفه، پیشخوان (رستوران)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She had arrayed her antique dishes in a buffet.
ظروف آنتیک خود را در پیشخوان چیده بود.
The buffet is always crowded during lunch hours, so it's better to go early if you want a table.
بوفه همیشه در ساعات ناهار شلوغ است، پس اگر میز میخواهید بهتر است زودتر بروید.
ضربه زدن، کوبیدن، زدن، کوفتن، مبارزه کردن
We sought shelter under a tree as hailstones buffeted our bodies with force.
ما در زیر درختی بهدنبال سرپناهی رفتیم زیرا تگرگ با قدرت بر بدنمان ضربه میزد.
As the storm intensified, debris buffeted against the car.
با تشدید طوفان، آوارها روی ماشین ضربه میزدند.
کتک، مشت، ضربت، سیلی، ضربه
The boxer received a hard buffet to the face during the match.
بوکسور در طول مسابقه سیلی سختی به صورتش برخورد کرد.
the buffets of fate
ضربههای سرنوشت
پیدرپی ضربه زدن
The waves buffeted the boat.
امواج به قایق پیدرپی ضربه میزدند.
The waves buffeted against the side of the boat, making it difficult to maintain balance.
امواج پیدرپی به کنارهی قایق ضربه میزدند و حفظ تعادل را دشوار کردند.
(با مبارزه و سختی) راه خود را باز کردن
A train buffeting along through the valley.
قطاری که بهسختی در راستای دره راه خود را باز میکرد.
The hiker buffeted through the dense forest.
کوهنورد در میان جنگل انبوه راه خود را باز کرد.
(راه آهن) واگن غذاخوری، رستوران قطار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buffet» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buffet