آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ اسفند ۱۴۰۲

    Buffet

    bəˈfeɪ ˈbʌfɪt ˈbʊfeɪ ˈbʌfɪt

    گذشته‌ی ساده:

    buffetted

    شکل سوم:

    buffetted

    سوم‌شخص مفرد:

    buffets

    وجه وصفی حال:

    buffetting

    شکل جمع:

    buffets

    معنی buffet | جمله با buffet

    noun countable

    سلف‌سرویس، منو باز، منو آزاد

    a buffet breakfast

    صبحانه‌ی سلف‌سرویس

    They set up a lavish seafood buffet for the wedding reception.

    آن‌ها منو باز مجللی از غذاهای دریایی را برای پذیرایی عروسی تدارک دیدند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی بوفه‌، پیشخوان (رستوران)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She had arrayed her antique dishes in a buffet.

    ظروف آنتیک خود را در پیشخوان چیده بود.

    The buffet is always crowded during lunch hours, so it's better to go early if you want a table.

    بوفه همیشه در ساعات ناهار شلوغ است، پس اگر میز می‌خواهید بهتر است زودتر بروید.

    verb - transitive

    ضربه زدن، کوبیدن، زدن، کوفتن، مبارزه کردن

    We sought shelter under a tree as hailstones buffeted our bodies with force.

    ما در زیر درختی به‌دنبال سرپناهی رفتیم زیرا تگرگ با قدرت بر بدنمان ضربه می‌زد.

    As the storm intensified, debris buffeted against the car.

    با تشدید طوفان، آوارها روی ماشین ضربه می‌زدند.

    noun countable

    کتک، مشت، ضربت، سیلی، ضربه

    The boxer received a hard buffet to the face during the match.

    بوکسور در طول مسابقه سیلی سختی به صورتش برخورد کرد.

    the buffets of fate

    ضربه‌های سرنوشت

    verb - transitive

    پی‌درپی ضربه زدن

    The waves buffeted the boat.

    امواج به قایق پی‌درپی ضربه می‌زدند.

    The waves buffeted against the side of the boat, making it difficult to maintain balance.

    امواج پی‌درپی به کناره‌ی قایق ضربه می‌زدند و حفظ تعادل را دشوار کردند.

    verb - intransitive

    (با مبارزه و سختی) راه خود را باز کردن

    A train buffeting along through the valley.

    قطاری که به‌سختی در راستای دره راه خود را باز می‌کرد.

    The hiker buffeted through the dense forest.

    کوهنورد در میان جنگل انبوه راه خود را باز کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد buffet

    1. noun meal set out on table for choosing
      Synonyms:
      cafeteria counter snack bar salad bar smorgasbord cold table lunch wagon cupboard shelf café sideboard
    1. verb hit repeatedly
      Synonyms:
      hit beat strike smack slap knock bang thump pound batter wallop cuff rap box clobber pummel thrash flail bump jolt push shove spank

    Collocations

    buffet car

    (راه آهن) واگن غذاخوری، رستوران قطار

    سوال‌های رایج buffet

    گذشته‌ی ساده buffet چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده buffet در زبان انگلیسی buffetted است.

    شکل سوم buffet چی میشه؟

    شکل سوم buffet در زبان انگلیسی buffetted است.

    شکل جمع buffet چی میشه؟

    شکل جمع buffet در زبان انگلیسی buffets است.

    وجه وصفی حال buffet چی میشه؟

    وجه وصفی حال buffet در زبان انگلیسی buffetting است.

    سوم‌شخص مفرد buffet چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد buffet در زبان انگلیسی buffets است.

    ارجاع به لغت buffet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «buffet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buffet

    لغات نزدیک buffet

    • - buffered
    • - buffering
    • - buffet
    • - buffet car
    • - buffing wheel
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.