معنی sideboard به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈsaɪdbɔːrd ˈsaɪdbɔːd

معنی و نمونه‌جمله

noun

میز دم دستی، میز پادیواری، میز کناری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the sideboards of a wagon

- تخته‌های دیوار واگن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sideboard

noun A piece of furniture that stands at the side of a dining room; has shelves and drawers

Synonyms: buffet, closet, cupboard, table, cellarette, credenza, shelf, furniture, counter

ارجاع به لغت sideboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «sideboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sideboard

لغات نزدیک sideboard

- sideband
- sidebar
- sideboard
- sideburns
- sidecar

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return