با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Closet

ˈklɑː- / / ˈklɒː- ˈklɒzɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    closeted
  • شکل سوم:

    closeted
  • سوم شخص مفرد:

    closets
  • وجه وصفی حال:

    closeting
  • شکل جمع:

    closets

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable A2
صندوق خانه، پستو، گنجه، خصوصی، مخفی، پنهان کردن، نهفتن، منزوی شدن
- She hung my overcoat in the closet.
- او پالتو مرا در کمد آویخت.
- closet information
- اطلاعات محرمانه
- a closet drinker
- عرق‌خور پس پرده
- closet thinking
- اندیشمندی یا تفکر نظری
- He closeted himself with his advisers.
- او با مشاوران خود خلوت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد closet

  1. noun storage cupboard, usually tall
    Synonyms: ambry, bin, buffet, cabinet, chest of drawers, clothes room, cold storage, container, depository, locker, receptacle, recess, repository, room, safe, sideboard, vault, walk-in, wardrobe

Idioms

ارجاع به لغت closet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «closet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/closet

لغات نزدیک closet

پیشنهاد بهبود معانی