با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Diamond

ˈdaɪəmənd ˈdaɪəmənd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    diamonded
  • شکل سوم:

    diamonded
  • سوم‌شخص مفرد:

    diamonds
  • وجه وصفی حال:

    diamonding
  • شکل جمع:

    diamonds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2
الماس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The jeweler carefully examined the diamond.
- جواهرساز الماس را به‌دقت بررسی کرد.
- The diamond sparkled in the sunlight.
- الماس زیر نور خورشید می‌درخشید.
noun plural
جواهرات الماس‌نشان، جواهرات ساخته‌شده از الماس (diamonds)
- The tiara was encrusted with sparkling diamonds.
- نیم‌تاج پوشیده از جواهرات الماس‌نشان درخشان بود.
- I wear the diamonds with this dress.
- با این لباس جواهرات ساخته‌شده از الماس را بر سر می‌گذارم.
noun countable uncountable
هندسه لوزی
- She drew a diamond on the paper.
- روی کاغذ لوزی کشید.
- My socks had diamond patterns.
- جوراب‌های من طرح لوزی داشت.
noun countable
ورزش زمین بیسبال
- The team celebrated their victory on the diamond.
- این تیم پیروزی خود را روی زمین بیسبال جشن گرفت.
- The pitcher threw a ball down the middle of the diamond.
- گوی‌انداز توپی را وسط زمین بیسبال انداخت.
noun plural
(خال) خشت (در ورق) (diamonds)
- queen of diamonds
- بی‌بی خشت
- The king of diamonds is a powerful card in the game of poker.
- شاه خشت در بازی پوکر کارت قدرتمندی است.
noun
الماس‌مانند (چیزی که از نظر درخشندگی یا ارزش یا کیفیت و غیره شبیه الماس است)
- Her smile was a diamond.
- لبخندش الماس‌مانند بود.
- The painting was a diamond.
- این نقاشی الماس‌مانند بود.
verb - transitive
الماس‌آذین کردن، الماس‌نشان کردن
- The bride's dress was diamonded.
- لباس عروس الماس‌آذین شده بود.
- The designer diamonded the shoes.
- طراح کفش‌ها را الماس‌نشان کرد.
adjective
مربوط به سالگرد شصت یا هفتادوپنج سالگی یا جشن آن
- When Queen Victoria was celebrating her diamond jubilee.
- هنگامی که ملکه ویکتوریا جشن شصتمین سال تاج‌گذاری خود را برگزار می‌کرد.
- the diamond wedding anniversary of that aged couple
- جشن شصتمین سال ازدواج آن زن و شوهر پیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diamond

  1. noun A crystalline jewel
    Synonyms: brilliant, jewel, gem, solitaire, ice, rhombus, rock, precious-stone, engagement-ring, bort(s), allotrope, diamond chips or flakes, bort, crystal, ring, corundum, finger-ring, baseball-diamond, gemstone, sparkler, jager, glass, lozenge, paragon, rhinestone, bloodstone, jadestone, zircon, chrysoberyl, infield, rhomb, chrysolite, demantoid, sard
  2. noun An instrument using a diamond
    Synonyms: cutter, glass-cutter, diamond point
  3. noun Shape or figure
    Synonyms: lozenge, rhombus, rhomb, quadrilateral
  4. noun A baseball playing field, particularly the infield
    Synonyms: lot, ballpark, sandlot, orchard, ball field, pasture, inner works, baseball-field
  5. noun Very hard native crystalline carbon valued as a gem
    Synonyms: adamant
  6. adjective
    Synonyms: adamantine, diamondiferous

Idioms

  • a diamond in the rough

    1- الماس نتراشیده 2- (شخص یا چیز) خوب ولی از کار درنیامده، عالی ولی نیازمند به ممارست و آمایش

ارجاع به لغت diamond

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diamond» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diamond

لغات نزدیک diamond

پیشنهاد بهبود معانی