با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Glass

ɡlæs ɡlɑːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    glasses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1
شیشه (ماده‌ای سخت و شفاف که کاربردهای وسیعی در ساخت اشیا دارد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The window was made of thick, double-pane glass.
- پنجره از شیشه‌ای ضخیم و دوجداره ساخته شده بود.
- She carefully swept up the broken glass to prevent anyone from getting hurt.
- او با دقت شیشه‌های شکسته را جارو کرد تا کسی آسیب نبیند.
noun uncountable
ظروف شیشه‌ای، وسایل شیشه‌ای، شیشه‌آلات
- She admired the intricate designs of the glass on the shelf.
- او طرح‌های ظریف ظروف شیشه‌ای روی طاقچه را تحسین کرد.
- He carefully packed the glass to prevent any breakage during transport.
- او وسایل شیشه‌ای را با احتیاط بسته‌بندی کرد تا از شکستگی آن‌ها در حین حمل‌ونقل جلوگیری کند.
noun countable A1
لیوان
- She poured water into the glass.
- او در لیوان آب ریخت.
- He took a sip from his glass of wine.
- او جرعه‌ای از لیوان شرابش را نوشید.
- Please hand me a glass of juice.
- لطفاً به من یک لیوان آب‌میوه بدهید.
- Sahar carefully placed the glass on the table.
- سحر لیوان را با احتیاط روی میز گذاشت.
adjective
شیشه‌ای (ساخته‌شده از شیشه)
- The glass table reflected the sunlight beautifully.
- میز شیشه‌ای نور خورشید را به‌زیبایی منعکس می‌کرد.
- Manizheh wore a glass bracelet that sparkled in the light.
- منیژه دست‌بند شیشه‌ای به دست داشت که زیر نور برق می‌زد.
noun countable
عدسی، شیشه‌ی عدسی، لنز، شیشه‌ی لنز
- She adjusted the glass to focus on the tiny details of the butterfly's wings.
- او عدسی را تنظیم کرد تا بتواند روی جزئیات ریز بال‌های پروانه تمرکز کند.
- He polished the glass before taking a closer look at the ancient manuscript.
- او قبل‌از اینکه نگاه دقیق‌تری به نسخه‌ی خطی باستانی بیندازد، لنز را تمیز کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی آینه
- She admired her reflection in the glass.
- او انعکاس خود در آینه را تحسین می‌کرد.
- He wiped the dust off the glass to see himself more clearly.
- او گردوغبار آینه را پاک کرد تا خودش را واضح‌تر ببیند.
verb - transitive
با شیشه ضرب‌وجرح کردن، با شیشه مجروح کردن (حمله کردن به کسی با هرگونه وسیله‌ی شیشه‌ای)
- To defend herself, she had no choice but to glass the attacker.
- او برای دفاع از خود، چاره‌ای جز ضرب‌وجرح مهاجم با شیشه نداشت.
- She threatened to glass anyone who tried to stop her.
- او تهدید کرد که هرکسی را که بخواهد جلوی او را بگیرد، با شیشه مجروح خواهد کرد.
verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی آمریکایی (با دوربین شکاری، دوربین تفنگ و...) دید زدن، تماشا کردن، جست‌وجو کردن، گشتن
- He carefully glassed the target before taking aim.
- او قبل‌از هدف‌گیری، هدف خود را با دقت دید زد.
- She glassed the distant mountains with her binoculars.
- او با دوربین شکاری‌اش کوه‌های دوردست را تماشا می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glass

  1. noun object that reflects an image
    Synonyms: looking glass, mirror, reflector, seeing glass
  2. noun object used for drinking liquids
    Synonyms: beaker, bottle, chalice, cup, decanter, goblet, highball, jar, jigger, jug, mug, pilsener, pony, snifter, tumbler

Phrasal verbs

  • to glass in

    دورادور چیزی را شیشه گرفتن، با شیشه‌ی جام پوشاندن

لغات هم‌خانواده glass

ارجاع به لغت glass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glass

لغات نزدیک glass

پیشنهاد بهبود معانی