فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crystal

ˈkrɪstl ˈkrɪstl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crystals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C2
    بلور، کریستال (ظرف و غیره) (صفت‌گونه) بلوری، کریستالی
    • - He gifted her a set of crystal glasses for their anniversary.
    • - یک دست لیوان کریستالی برای سالگرد آن‌ها به او هدیه داد.
    • - She poured the wine into the crystal glass.
    • - او شراب را در گیلاس بلور ریخت.
  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی کریستال (پوشش شیشه‌ای یا پلاستیکی شفاف برای ساعت دیواری یا مچی)
    • - The crystal on my watch shattered.
    • - کریستال ساعتم شکست.
    • - I need to replace the crystal on my clock due to a small crack forming.
    • - به دلیل ایجاد ترک کوچک باید کریستال ساعتم را تعویض کنم.
  • noun countable
    شیمی بلور
    • - The scientist examined the crystal under a microscope.
    • - دانشمند این بلور را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
    • - Diamonds are a type of crystal that have a unique arrangement of carbon atoms.
    • - الماس نوعی بلور است که آرایش منحصر‌به‌فردی از اتم‌های کربن دارد.
  • noun countable uncountable
    کریستال (گوشواره و غیره)
    • - She wore a beautiful crystal necklace to the party.
    • - او در مهمانی گردن‌بند کریستالی زیبایی به گردن داشت.
    • - She wore a beautiful crystal necklace that sparkled in the sunlight.
    • - گردن‌بند کریستالی زیبایی به گردن داشت که زیر نور خورشید می‌درخشید.
  • noun
    کریستال (نوعی ماده‌ی مخدر صنعتی)
    • - The police seized a large quantity of crystal.
    • - پلیس مقدار زیادی کریستال کشف و ضبط کرد.
    • - Crystal abuse can have devastating effects on both the individual and him/her loved ones.
    • - سوءمصرف کریستال می‌تواند اثرات مخربی هم بر فرد و هم بر نزدیکان آن فرد داشته باشد.
  • adjective
    شفاف، روشن
    • - The teacher provided crystal explanations for each concept.
    • - معلم برای هر مفهوم توضیحات شفاف ارائه کرد.
    • - The lawyer delivered a crystal argument that swayed the jury.
    • - وکیل استدلالی روشن ارائه کرد که هیئت‌منصفه را تحت‌تأثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crystal

  1. adjective clear, transparent
    Synonyms: clear-cut, limpid, lucent, lucid, luminous, pellucid, translucent, transpicuous, unblurred
    Antonyms: clouded, foggy

Collocations

ارجاع به لغت crystal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crystal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crystal

لغات نزدیک crystal

پیشنهاد بهبود معانی