آخرین به‌روزرسانی:

Crystal

ˈkrɪstl ˈkrɪstl

شکل جمع:

crystals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2

بلور، کریستال (ظرف و غیره) (صفت‌گونه) بلوری، کریستالی

He gifted her a set of crystal glasses for their anniversary.

یک دست لیوان کریستالی برای سالگرد آن‌ها به او هدیه داد.

She poured the wine into the crystal glass.

او شراب را در گیلاس بلور ریخت.

noun countable

انگلیسی آمریکایی کریستال (پوشش شیشه‌ای یا پلاستیکی شفاف برای ساعت دیواری یا مچی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The crystal on my watch shattered.

کریستال ساعتم شکست.

I need to replace the crystal on my clock due to a small crack forming.

به دلیل ایجاد ترک کوچک باید کریستال ساعتم را تعویض کنم.

noun countable

شیمی بلور

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده

The scientist examined the crystal under a microscope.

دانشمند این بلور را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.

Diamonds are a type of crystal that have a unique arrangement of carbon atoms.

الماس نوعی بلور است که آرایش منحصر‌به‌فردی از اتم‌های کربن دارد.

noun countable uncountable

کریستال (گوشواره و غیره)

She wore a beautiful crystal necklace to the party.

او در مهمانی گردن‌بند کریستالی زیبایی به گردن داشت.

She wore a beautiful crystal necklace that sparkled in the sunlight.

گردن‌بند کریستالی زیبایی به گردن داشت که زیر نور خورشید می‌درخشید.

noun

کریستال (نوعی ماده‌ی مخدر صنعتی)

The police seized a large quantity of crystal.

پلیس مقدار زیادی کریستال کشف و ضبط کرد.

Crystal abuse can have devastating effects on both the individual and him/her loved ones.

سوءمصرف کریستال می‌تواند اثرات مخربی هم بر فرد و هم بر نزدیکان آن فرد داشته باشد.

adjective

شفاف، روشن

The teacher provided crystal explanations for each concept.

معلم برای هر مفهوم توضیحات شفاف ارائه کرد.

The lawyer delivered a crystal argument that swayed the jury.

وکیل استدلالی روشن ارائه کرد که هیئت‌منصفه را تحت‌تأثیر قرار داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crystal

  1. adjective clear, transparent
    Synonyms:
    clear-cut lucid lucent translucent limpid luminous pellucid unblurred transpicuous
    Antonyms:
    foggy clouded

Collocations

crystal sugar

نبات، تبرزد، گل قند

ارجاع به لغت crystal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crystal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crystal

لغات نزدیک crystal

پیشنهاد بهبود معانی