فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Economize

iˈkɑːnəmaɪz ɪˈkɒnəmaɪz

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

صرفه‌جویی کردن، قناعت کردن، با احتیاط مصرف کردن، کم خرج کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

They had turned off half of the city's lights in order to economize.

نیمی از چراغ‌های شهر را به منظور صرفه‌جویی خاموش کرده بودند.

Citizens were asked to economize on water consumption.

از شهروندان خواسته شد که در مصرف آب، صرفه‌جویی کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد economize

  1. verb save money
    Synonyms:
    cut down conserve manage pinch pennies scrimp skimp cut corners be frugal be sparing retrench stretch a dollar tighten one’s belt keep within means make ends meet meet a budget pay one’s way run tight ship be prudent shepherd
    Antonyms:
    spend squander throw away

لغات هم‌خانواده economize

  • verb - transitive
    economize

ارجاع به لغت economize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «economize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/economize

لغات نزدیک economize

پیشنهاد بهبود معانی