فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Sweat

swet swet
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sweated
  • شکل سوم:

    sweated
  • سوم شخص مفرد:

    sweats
  • وجه وصفی حال:

    sweating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    خوی، عرق کردن، عرق، عرق‌ریزی، مشقت کشیدن
    • - The runners were dripping with sweat.
    • - عرق از بدن دوندگان جاری بود.
    • - She wiped the sweat off her face with a handkerchief.
    • - با دستمال عرق چهره‌ی خود را پاک کرد.
    • - Sweat tastes salty.
    • - عرق شورمزه است.
    • - The child's fever was high and he was sweating.
    • - تب کودک شدید بود و داشت عرق می‌کرد.
    • - The room was stuffy and soon the windows started sweating.
    • - اتاق گرم و دم کرده بود و به‌زودی پنجره‌ها از مه و قطرات آب پوشیده شدند.
    • - Green plants sweat when tightly packed.
    • - اگر گیاهان سبز تنگ کنار هم جا داده شوند عرق می‌کنند.
    • - to sweat tobacco leaves
    • - برگ تنباکو را به عمل آوردن
    • - The surplus moisture will sweat out.
    • - رطوبت زائد بیرون خواهد تراوید.
    • - He sweated out one novel after another.
    • - او با جان کندن رمان‌های پی‌در‌پی نوشت.
    • - with the sweat of one's brow and the labor of one's hands
    • - با عرق جبین و کدیمین
    • - If you want success you must sweat for it.
    • - اگر موفقیت می‌خواهی باید در راه آن تلاش کنی.
    • - We grieve and sweat to think that he too may die.
    • - ما غم می‌خوریم و نگرانیم که شاید اوهم بمیرد.
    • - His doctors sweated him and then gave him a cold shower.
    • - دکترهایش او را به عرق‌ریزی انداختند و سپس به او دوش آب سرد دادند.
    • - They used to sweat their workers fifteen hours a day.
    • - آن‌ها روزی پانزده ساعت از کارگران خود بهره‌کشی می‌کردند.
    • - The police sweated him with all kinds of threats.
    • - پلیس با انواع تهدیدات او را مجبور به حرف زدن کرد.
    • - sweat formed on the glass of cold water
    • - آب‌دانه‌هایی که روی لیوان آب سرد تشکیل شده است
    • - The bride was in such a sweat about the wedding plans.
    • - عروس درباره‌ی قرار‌و‌مدارهای ازدواج سخت نگران بود.
    • - The machines saved time and they also saved sweat.
    • - ماشین‌ها موجب صرفه‌جویی در وقت و همچنین کاستن سختی کار شدند.
    • - to sweat out a cold
    • - با عرق‌ریزی سرماخوردگی را برطرف کردن
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sweat

  1. noun body’s perspiring
    Synonyms: diaphoresis, excretion, exudation, perspiration, steam, transudation
  2. noun hard work
    Synonyms: backbreaker, chore, drudgery, effort, grind, labor, moil, slavery, task, toil, travail, work
    Antonyms: entertainment, recreation
  3. verb perspire
    Synonyms: break out in a sweat, drip, eject, exude, glow, ooze, secrete, seep, spout, swelter, transude, wilt
  4. verb worry about; bear
    Synonyms: abide, agonize, be on pins and needles, be on tenterhooks, brook, chafe, endure, exert, fret, go, labor, lose sleep over, stand, stay the course, stick it out, stomach, suffer, take, toil, tolerate, torture, work hard
    Antonyms: be calm, ignore

Phrasal verbs

  • sweat off

    وزن خود را با (ورزش و) عرق‌ریزی کاستن

  • sweat (something) out

    (عامیانه) 1- با عرق‌ریزی از شر چیزی راحت شدن

    2- (چیز ناخوشایند را) تحمل کردن 3- (با دلواپسی) پیش‌بینی کردن، انتظار کشیدن 4- نگران بودن

Idioms

  • no sweat!

    (امریکا - عامیانه) بی‌دردسر!، اصلاً کاری ندارد!، فوری!، آسان است!

  • sweat blood

    (عامیانه) 1- سخت کار کردن، تلاش زیاد کردن 2- دلواپس بودن، نگران بودن

  • sweat it

    (عامیانه) از چیزی بیزار بودن یا بد آمدن

ارجاع به لغت sweat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sweat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sweat

لغات نزدیک sweat

پیشنهاد بهبود معانی