گذشتهی ساده:
sweatedشکل سوم:
sweatedسومشخص مفرد:
sweatsوجه وصفی حال:
sweatingخوی، عرق کردن، عرق، عرقریزی، مشقت کشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The runners were dripping with sweat.
عرق از بدن دوندگان جاری بود.
She wiped the sweat off her face with a handkerchief.
با دستمال عرق چهرهی خود را پاک کرد.
Sweat tastes salty.
عرق شورمزه است.
The child's fever was high and he was sweating.
تب کودک شدید بود و داشت عرق میکرد.
The room was stuffy and soon the windows started sweating.
اتاق گرم و دم کرده بود و بهزودی پنجرهها از مه و قطرات آب پوشیده شدند.
Green plants sweat when tightly packed.
اگر گیاهان سبز تنگ کنار هم جا داده شوند عرق میکنند.
to sweat tobacco leaves
برگ تنباکو را به عمل آوردن
The surplus moisture will sweat out.
رطوبت زائد بیرون خواهد تراوید.
He sweated out one novel after another.
او با جان کندن رمانهای پیدرپی نوشت.
with the sweat of one's brow and the labor of one's hands
با عرق جبین و کدیمین
If you want success you must sweat for it.
اگر موفقیت میخواهی باید در راه آن تلاش کنی.
We grieve and sweat to think that he too may die.
ما غم میخوریم و نگرانیم که شاید اوهم بمیرد.
His doctors sweated him and then gave him a cold shower.
دکترهایش او را به عرقریزی انداختند و سپس به او دوش آب سرد دادند.
They used to sweat their workers fifteen hours a day.
آنها روزی پانزده ساعت از کارگران خود بهرهکشی میکردند.
The police sweated him with all kinds of threats.
پلیس با انواع تهدیدات او را مجبور به حرف زدن کرد.
sweat formed on the glass of cold water
آبدانههایی که روی لیوان آب سرد تشکیل شده است
The bride was in such a sweat about the wedding plans.
عروس دربارهی قرارومدارهای ازدواج سخت نگران بود.
The machines saved time and they also saved sweat.
ماشینها موجب صرفهجویی در وقت و همچنین کاستن سختی کار شدند.
to sweat out a cold
با عرقریزی سرماخوردگی را برطرف کردن
وزن خود را با (ورزش و) عرقریزی کاستن
(عامیانه) 1- با عرقریزی از شر چیزی راحت شدن
2- (چیز ناخوشایند را) تحمل کردن 3- (با دلواپسی) پیشبینی کردن، انتظار کشیدن 4- نگران بودن
(عامیانه) 1- سخت کار کردن، تلاش زیاد کردن 2- دلواپس بودن، نگران بودن
(امریکا - عامیانه) بیدردسر!، اصلاً کاری ندارد!، فوری!، آسان است!
(عامیانه) 1- سخت کار کردن، تلاش زیاد کردن 2- دلواپس بودن، نگران بودن
(عامیانه) از چیزی بیزار بودن یا بد آمدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sweat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sweat