فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sweat

swet swet

گذشته‌ی ساده:

sweated

شکل سوم:

sweated

سوم‌شخص مفرد:

sweats

وجه وصفی حال:

sweating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

خوی، عرق کردن، عرق، عرق‌ریزی، مشقت کشیدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The runners were dripping with sweat.

عرق از بدن دوندگان جاری بود.

She wiped the sweat off her face with a handkerchief.

با دستمال عرق چهره‌ی خود را پاک کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Sweat tastes salty.

عرق شورمزه است.

The child's fever was high and he was sweating.

تب کودک شدید بود و داشت عرق می‌کرد.

The room was stuffy and soon the windows started sweating.

اتاق گرم و دم کرده بود و به‌زودی پنجره‌ها از مه و قطرات آب پوشیده شدند.

Green plants sweat when tightly packed.

اگر گیاهان سبز تنگ کنار هم جا داده شوند عرق می‌کنند.

to sweat tobacco leaves

برگ تنباکو را به عمل آوردن

The surplus moisture will sweat out.

رطوبت زائد بیرون خواهد تراوید.

He sweated out one novel after another.

او با جان کندن رمان‌های پی‌در‌پی نوشت.

with the sweat of one's brow and the labor of one's hands

با عرق جبین و کدیمین

If you want success you must sweat for it.

اگر موفقیت می‌خواهی باید در راه آن تلاش کنی.

We grieve and sweat to think that he too may die.

ما غم می‌خوریم و نگرانیم که شاید اوهم بمیرد.

His doctors sweated him and then gave him a cold shower.

دکترهایش او را به عرق‌ریزی انداختند و سپس به او دوش آب سرد دادند.

They used to sweat their workers fifteen hours a day.

آن‌ها روزی پانزده ساعت از کارگران خود بهره‌کشی می‌کردند.

The police sweated him with all kinds of threats.

پلیس با انواع تهدیدات او را مجبور به حرف زدن کرد.

sweat formed on the glass of cold water

آب‌دانه‌هایی که روی لیوان آب سرد تشکیل شده است

The bride was in such a sweat about the wedding plans.

عروس درباره‌ی قرار‌و‌مدارهای ازدواج سخت نگران بود.

The machines saved time and they also saved sweat.

ماشین‌ها موجب صرفه‌جویی در وقت و همچنین کاستن سختی کار شدند.

to sweat out a cold

با عرق‌ریزی سرماخوردگی را برطرف کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sweat

  1. noun body’s perspiring
    Synonyms:
    perspiration excretion exudation diaphoresis steam transudation
  1. noun hard work
    Synonyms:
    work labor effort task toil grind drudgery chore slavery travail moil backbreaker
    Antonyms:
    recreation entertainment
  1. verb perspire
    Synonyms:
    drip ooze seep exude glow secrete spout transude break out in a sweat swelter wilt
  1. verb worry about; bear
    Synonyms:
    worry about fret agonize suffer endure tolerate bear abide take go stand brook stomach chafe labor toil work hard lose sleep over be on pins and needles be on tenterhooks stay the course stick it out torture exert
    Antonyms:
    ignore be calm

Phrasal verbs

sweat off

وزن خود را با (ورزش و) عرق‌ریزی کاستن

sweat (something) out

(عامیانه) 1- با عرق‌ریزی از شر چیزی راحت شدن

2- (چیز ناخوشایند را) تحمل کردن 3- (با دلواپسی) پیش‌بینی کردن، انتظار کشیدن 4- نگران بودن

Collocations

sweat blood

(عامیانه) 1- سخت کار کردن، تلاش زیاد کردن 2- دلواپس بودن، نگران بودن

Idioms

no sweat!

(امریکا - عامیانه) بی‌دردسر!، اصلاً کاری ندارد!، فوری!، آسان است!

sweat blood

(عامیانه) 1- سخت کار کردن، تلاش زیاد کردن 2- دلواپس بودن، نگران بودن

sweat it

(عامیانه) از چیزی بیزار بودن یا بد آمدن

ارجاع به لغت sweat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sweat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sweat

لغات نزدیک sweat

پیشنهاد بهبود معانی