فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Toil

tɔɪl tɔɪl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

زحمت کشیدن، رنجبری کردن، (سخت) کار کردن، جان کندن، (با سختی) پیشرفتن، حرکت کردن، بالا رفتن

much did I toil in these thirty years...

بسی رنج بردم در این سال سی...

workers who toiled in coal mines from morning to evening.

کارگرانی که در کان زغال‌سنگ صبح تا شب زحمت می‌کشیدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to toil up a mountain

با زحمت از کوه بالا رفتن

I had to toil on through 500 more pages.

مجبور بودم با هر مشقتی که شده ۵۰۰ صفحه‌ی دیگر را بخوانم.

noun

زحمت، رنجبری، جان‌کنی، خون دل، مشقت، کار طاقت‌فرسا، ممارست، (در اصل) کشمکش، تقلا، کشاکش، تلاش

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I have nothing to offer but blood, toil, tears, and sweat.

(چرچیل) نوید چیزی جز خون و مشقت و اشک و عرق جبین را نمی‌دهم.

noun

(قدیمی) تور (برای به‌دام‌اندازی)، (جمع) تله، دام

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد toil

  1. noun hard work
    Synonyms:
    effort labor work exertion application industry occupation pains sweat drudgery travail moil nine-to-five
    Antonyms:
    fun entertainment pastime
  1. verb work hard
    Synonyms:
    work labor slave strive struggle sweat push oneself work like a dog drive plug strain grind drudge tug peg away plod knock oneself out moil
    Antonyms:
    idle laze neglect

ارجاع به لغت toil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toil

لغات نزدیک toil

پیشنهاد بهبود معانی