زحمت کشیدن، رنجبری کردن، (سخت) کار کردن، جان کندن، (با سختی) پیشرفتن، حرکت کردن، بالا رفتن
much did I toil in these thirty years...
بسی رنج بردم در این سال سی...
workers who toiled in coal mines from morning to evening.
کارگرانی که در کان زغالسنگ صبح تا شب زحمت میکشیدند.
to toil up a mountain
با زحمت از کوه بالا رفتن
I had to toil on through 500 more pages.
مجبور بودم با هر مشقتی که شده ۵۰۰ صفحهی دیگر را بخوانم.
زحمت، رنجبری، جانکنی، خون دل، مشقت، کار طاقتفرسا، ممارست، (در اصل) کشمکش، تقلا، کشاکش، تلاش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I have nothing to offer but blood, toil, tears, and sweat.
(چرچیل) نوید چیزی جز خون و مشقت و اشک و عرق جبین را نمیدهم.
(قدیمی) تور (برای بهداماندازی)، (جمع) تله، دام
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «toil» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toil