فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Toil

tɔɪl tɔɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive
    زحمت کشیدن، رنجبری کردن، (سخت) کار کردن، جان کندن، (با سختی) پیشرفتن، حرکت کردن، بالا رفتن
    • - much did I toil in these thirty years...
    • - بسی رنج بردم در این سال سی...
    • - workers who toiled in coal mines from morning to evening.
    • - کارگرانی که در کان زغال‌سنگ صبح تا شب زحمت می‌کشیدند.
    • - to toil up a mountain
    • - با زحمت از کوه بالا رفتن
    • - I had to toil on through 500 more pages.
    • - مجبور بودم با هر مشقتی که شده ۵۰۰ صفحه‌ی دیگر را بخوانم.
  • noun
    زحمت، رنجبری، جان‌کنی، خون دل، مشقت، کار طاقت‌فرسا، ممارست، (در اصل) کشمکش، تقلا، کشاکش، تلاش
    • - I have nothing to offer but blood, toil, tears, and sweat.
    • - (چرچیل) نوید چیزی جز خون و مشقت و اشک و عرق جبین را نمی‌دهم.
  • noun
    (قدیمی) تور (برای به‌دام‌اندازی)، (جمع) تله، دام
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد toil

  1. noun hard work
    Synonyms: application, drudgery, effort, exertion, industry, labor, moil, nine-to-five, occupation, pains, sweat, travail
    Antonyms: entertainment, fun, pastime
  2. verb work hard
    Synonyms: drive, drudge, grind, knock oneself out, labor, moil, peg away, plod, plug, push oneself, slave, strain, strive, struggle, sweat, tug, work, work like a dog
    Antonyms: idle, laze, neglect

ارجاع به لغت toil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/toil

لغات نزدیک toil

پیشنهاد بهبود معانی