فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Moil

moɪl moɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - intransitive adverb
جان کندن، مرطوب کردن، چرک کردن، کار شاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moil

  1. verb be agitated
    Synonyms:
    boil churn roil labor labour toil grind drudge dig travail

ارجاع به لغت moil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/moil

لغات نزدیک moil

پیشنهاد بهبود معانی