به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moiety

ˈmɔɪəti ˈmɔɪəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    نیم، نیمه، نصف، نصفه، بخش، قسمت مساوی
    • - Famine killed a moiety of the citizens.
    • - قحطی نیمی از شهروندان را کشت.
    • - The land was divided into two moieties.
    • - زمین به دو بخش تقسیم شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد moiety

  1. noun Part
    Synonyms: half, fraction, part, affiliation, section, component, element, mediety, piece, portion, share
  2. noun Clan
    Synonyms: affiliation, kinship, group

ارجاع به لغت moiety

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moiety» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moiety

لغات نزدیک moiety

پیشنهاد بهبود معانی