فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Moiety

ˈmɔɪəti ˈmɔɪəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
نیم، نیمه، نصف، نصفه، بخش، قسمت مساوی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Famine killed a moiety of the citizens.
- قحطی نیمی از شهروندان را کشت.
- The land was divided into two moieties.
- زمین به دو بخش تقسیم شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moiety

  1. noun part
    Synonyms:
    piece portion share section component element fraction half affiliation mediety
  1. noun clan
    Synonyms:
    group kinship affiliation

ارجاع به لغت moiety

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moiety» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/moiety

لغات نزدیک moiety

پیشنهاد بهبود معانی