فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fraction

ˈfrækʃn ˈfrækʃn

شکل جمع:

fractions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive countable

شکستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun countable

شکستگی، ترک‌خوردگی، شکاف

noun countable

برخه، کسر (کسور)،بخش، قسمت

a fraction of an inch

بخش بسیار کوچکی از یک اینچ

a fraction of a second

یک لحظه، بخش کوچکی از یک ثانیه

verb - transitive countable

تبدیل به کسر متعارفی کردن، به قسمت‌های کوچک تقسیم کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fraction

  1. noun part
    Synonyms:
    piece portion section division half share cut slice fragment chunk bite
    Antonyms:
    whole total entirety
  1. noun incomplete number
    Synonyms:
    part piece portion section bit fragment segment slice division ratio partial quotient subdivision

ارجاع به لغت fraction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fraction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fraction

لغات نزدیک fraction

پیشنهاد بهبود معانی