تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کمی زیاده، بیش از حد
کمکم، بتدریج
کمی، نه کم
خردهریز، خرتوپرت، تکههای کوچک و بزرگ
برای مدتی کوتاه، کمی
اصلاً، ابداً، هیچ
take (or get) the bit in one's teeth
مهارپذیر نبودن، سرپیچی کردن
عملاً، در حقیقت خیلی، زیاده، بیشازحد
درست مثل، از هر حیث
مقدار زیاد، خیلی
(عامیانه) خیلی، بسیار، (نسبتاً) زیاد
hair of the dog (that bit one)
(عامیانه) مشروب الکلی که برای از بین بردن خماری صبحگاهی نوشیده میشود
(عامیانه - زننده) زن، دختر، زن جوان
1- (اسب) دهنه را جویدن (پیدرپی و با سروصدا) 2- بیقراری کردن، بیصبر و قرار شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bit