فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Item

ˈaɪtəm ˈaɪtəm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    items

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun B1
    فقره، (در جمع) اقلام، رقم، تکه، قطعه خبری، بخش، موضوع، مطلب، مورد، سؤال (در پرسش‌نامه‌ی آماری)، نمونه
    • - The police examined several items of clothing.
    • - پلیس چندین قلم لباس را بررسی کرد.
    • - each item in the bill
    • - هر یک از اقلام صورت‌حساب
    • - Some of the items in this list have been repeated.
    • - برخی از اقلام این فهرست تکراری هستند.
    • - bread, meat, and other food items
    • - نان و گوشت و سایر چیزهای خوراکی
    • - an important item in our export
    • - یک قلم عمده از صادرات ما
    • - a fast-selling item
    • - کالای پرفروش
    • - We are marketing a large number of items.
    • - ما فراورده‌های زیادی را به بازار می‌آوریم.
    • - We sell only a few items for cash.
    • - فقط محصولات معدودی را نقد می‌فروشیم.
    • - a separate item of income
    • - یک فقره درآمد جداگانه
    • - a bright new item on Broadway
    • - یک نمایش درخشان و تازه در برادوی
    • - The main item of the show was a program of native dances.
    • - رقص‌های بومی بخش عمده برنامه را تشکیل می‌داد.
    • - several news items
    • - چندین خبر (موضوع خبری)
    • - an item of great importance
    • - موضوع بسیار مهم
    • - the next item to be considered ...
    • - مطلب دیگری که باید مورد ملاحظه قرار گیرد...
    • - He added another item to the agenda.
    • - او موضوع دیگری را به دستور جلسه افزود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun
    (در اصل) پند، اندرز، اشاره، راهنمایی
  • adverb
    (در جلو هر یک از اقلام یا بخش های یک فهرست نوشته می شود) همچنین
  • verb - transitive
    حساب کردن، محاسبه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد item

  1. noun part, article
    Synonyms: account, aspect, bit, blurb, bulletin, column, component, consideration, conversation piece, detail, dispatch, element, entry, feature, incidental, information, matter, minor point, minutia, news, note, notice, novelty, paragraph, particular, piece, point, report, scoop, scrap, specific, story, thing, write-up

لغات هم‌خانواده item

  • noun
    item
  • verb - transitive
    itemize

ارجاع به لغت item

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «item» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/item

لغات نزدیک item

پیشنهاد بهبود معانی